گنجور

 
اثیر اخسیکتی

ای بجائی که پیش صورت تو

خانه بشکست نقشبند خرد

در نبندد شکسته بند قضا

هرکه را دست کین توشکرد

جامه ئی داد خازن تو مرا

که کس از من به نیم جونخرد

ور ندوزم مشبک است کزو

هفت عضوم برون همی نگرد

زه جیبش چو چنگ ناله کند

لقمه از حلقم ار فرو گذرد

ور بسرفم در آن میان ناگاه

چو انار کفیده باز دَرَد

مرد باید که در میانه او

نه بسرفد، نه دم زند، نه خورد

بیش از وصف او قلیل و کثیر

نتواند زبان که برشمرد

زانکه گر هیچ دم زنم تادیر

تا باقصای کاشغر ببرد

داد باشد ز خازن تو مرا

با رهی این معاملت سپرد

بال این قطعه را بباید بست

پیش از آن، کز دهان من بپرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

اشتر گرسنه کسیمه برد

کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد

کسایی

نانوردیم و خوار و این نه شگفت

که برِ ورد، خار نیست نورد

مردم اندر خور زمانه شده‌ست

نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد

عنصری

از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد

کوه یر نوف شد هوا پر گرد

مسعود سعد سلمان

شعر سید محمد ناصر

دل من شاد کرد و خرم کرد

شدم از گرمی طبیعی پوست

همچو تشنه که آب باید سرد

بر دل من نشاط رامش یافت

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

صدر اسلام زنده گشت و نمرد

گرچه صورت به خاک تیره سپرد

در جهان بزرگ ساخت مکان

هم بخردان گذاشت عالم خرد

پس تو گویی که مرثیت گویش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۸ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه