نهاد طبع لطیفت چه گوهری است کزو
هزار دریا در لحظه ئی همی زاید
روان، بمجلس مانوس او بیاراید
بصر، بطلعت میمون او بیاساید
خرد چسان کمر عشق برمیان بندد
عروس فکرت او چون نقاب بگشاید
بر اسب فکرت چون رای او سوار شود
ز نفس ناقه گوی کمال برباید
بیادگار ز من شعر خواست بیتی چند
نوشتم ار چه، از آن بهترک همی باید
در اینمقام خرده خرده ئی همی گیرد
که از حلاوت آن جان همی بیفزاید
کران نباشد غواص درّ بحر سخن
صدف بساحل عمان برد نکو ناید
ولیک از سر آن در گذشتم از پی آن
همی گذر نتوان کرد از آنچه فرماید
ستوده خاطر فرمانبر اثیرالدین
چو آتشی است که آب حیات ازاوزاید
در خزانه علم است فکرتش گوئی
که هر زمان بکلید کلام بگشاید
هزار کوکب معنی ز چرخ خاطر او
بنفس ناطقه هر لحظه روی بنماید
بلطف طبع ز روی کرم مرا بستود
از آنکه طبع کرم از کرم بیاساید
چو بنگریدم دروی زنکته های بدیع
مرا چه گفت خرد: نظم ازاین نمط باید
زشرق شمع مرا فکرت آفتابی شد
کز آسمان خرد، میغ جهل بزداید
هم از بحار غم فضل او بباغ دلم
نمیرسید کز او روح نامی افزاید
کنون ز شاخ هنر طوبئی بشد بالم
شکار نکته ز شاهین نظم برباید
عجب نباشد اگر دُر برم بسوی عدن
که جزو جزو سوی کل خویش بگراید
یقین بدان که بمعیار علم کیل سخن
خرد بسنجد هرکس که باد پیماید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش زیبایی و لطافت خلق و خوی یک شخص میپردازد که از او بهعنوان یک گوهر نفیس یاد میکند. او به قدرت اندیشه و فکری عمیق اشاره دارد که باعث ظهور معانی و مفاهیم جدید میشود. شاعر همچنین به تأثیر مثبت عشق و خرد در زندگی انسان اشاره میکند و میگوید که این عشق و حکمت میتواند روح را پرورش دهد و به آن عمق ببخشد. او به وصف ایدههایی میپردازد که از نور خرد و دانش ناشی میشوند و میگوید که این علم میتواند به اوجهای بلندی برسد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که علم و خرد انسان را در مسیر درست زندگی هدایت میکند و به او قدرت میدهد تا در دریای سخن و افکار خود غوطهور شود.
هوش مصنوعی: طبیعت حساس و لطیف تو چه گوهری را در بر دارد که از آن به راحتی هزار دریا خلق میشود.
هوش مصنوعی: روح با حضور او در مجلس به آرامش میرسد و چشمها از زیبایی چهرهی خوشبخشش سیراب میشوند.
هوش مصنوعی: عقل چگونه میتواند عشق را وادار کند تا خود را به زیباییهای ذهن عرضه کند، وقتی که او همچون عروسی که نقابش را کنار زده، خود را نشان میدهد؟
هوش مصنوعی: زمانی که افکار و اندیشههای عمیق بر شانههای عقل انسان سوار شود، به گونهای که نفس و تمایلات ناپایدار از او دور شوند، به کمال و برتری دست پیدا خواهد کرد.
هوش مصنوعی: من به یادگار از خودم چند بیت شعر نوشتم، هر چند که میدانم باید شعرهایی بهتر از اینها هم بگویم.
هوش مصنوعی: در این جایگاه، از هر چیز کوچکی ذره ذره لذت میبرم که به شادی و روح زندگیم اضافه میکند.
هوش مصنوعی: اگر غواصی در دریاهای عمیق سخنی نداشته باشد، هرگز صدفی به سواحل عمان نخواهد آورد. این به این معناست که بدون تلاش و جستجو، چیزهای گرانبها به دست نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: اما من از آن در عبور کردم، زیرا نمیتوان از آنچه میگوید، گذشت.
هوش مصنوعی: فرمانبری که دلش را ستودهاند، مانند آتشی است که آب حیات را از آن میسازد.
هوش مصنوعی: ذهن او مانند گنجینهای از دانش است، به طوری که هر بار به آن فکر کند، اطلاعات و سخنان جدیدی برای گفتن خواهد داشت.
هوش مصنوعی: هزار ستاره از معانی در ذهن او میدرخشد و هر لحظه، عقل او تصویری تازه از خود نشان میدهد.
هوش مصنوعی: با لطف طبیعی خود، از روی مهربانی و کرامت مرا ستایش کرد، زیرا طبع مهربانی از مهربانی دیگر خسته نمیشود.
هوش مصنوعی: وقتی به زیباییهای بینظیر نگاه کردم، خرد به من گفت: باید از این نوع نظم استفاده کنم.
هوش مصنوعی: از سمت شرق، فکر من مانند شمعی روشن شده است که با نور خرد، ابر جهل را از آسمان برمیدارد.
هوش مصنوعی: در دل من به خاطر غمها و مشکلات، جایی برای شادی و روحیه وجود نداشت و نمیتوانستم از فضل و لطف او بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: حالا همچون پرندهای از درخت هنر به پرواز درآمدهام و نکتهای از استاد نظم را به شکار میآورم.
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر مروارید به سوی بهشت برود، زیرا هر جزء به سوی کل خود گرایش دارد.
هوش مصنوعی: به یقین بدان که تنها بر اساس علم و دانش میتوان ارزش سخن را اندازهگیری کرد و هر کس که به درستی تجزیه و تحلیل کند، میتواند حقیقت را درک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.