گنجور

 
اثیر اخسیکتی

مرا براین نسزاید که از تو باشم دور

مکن مکن که نئی در هلاک من معذور

چه کرده ام که چنین رفته ئی زمن درخط

چه کرده ام که چنین کرده ئی مرا مهجور

امید من مکسل ز آن دولاله سیراب

خمارمن مشکن زان دونرگس مخمور

در آرزوی تو جانم بلب رسید کنون

دگر چه ماند نگوئی تو برتن رنجور

امید روز بهی چون بود مرا در عشق

نه وصل یار مساعد نه من بهجر صبور

در آرزوی تو دردی که در دل است مقیم

دوای آن نبود جز که دیدن دستور

فلک به چشم تغیر نگاه کرد بمن

بدان نظر که بود لعن در حق مسطور

غم چو طوق گلوگیر شد عجب مشمر

اگر بطاق در افکنده ام حدیث سرور

فلک ز سخت گمانی که هست بر همه کس

همی بتیر نشاید زدن دل مسرور

سبب کمال من آمد قصور حال مرا

بلی عجب نبود زان سوی کمال قصور

منم زیان رده ی شرمسار خشم آلود

بدست چرخ مقامر چو مردم مقهور

دلم بری و نپرسی زهی ز من فارغ

جفا کنی و نترسی زهی بخود مغرور

چو آتشم چه، بطباخی مزاج سخن

ضمیر من ننهد آفتاب را مجرور

مرا چه طرفه بیانی است همچو جان شیرین

ولی حلاوت آن کرده عالمی پر شور

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی

چنان گریخت ز دهر دو رنگ، رنگ فتور

که باز شانه کند همچو باد سنبل را

به نیش چنگل خون ریز تارک عصفور

فرخی سیستانی

دلم همی نشود بر فراق یار صبور

همی بخواهد پرسیدن و سلام از دور

اگر فراق بخواهد دل من از پس وصل

ملامتش نکنم بلکه دارمش معذور

ز کام و آرزو‌ی خویش گم شده‌ست دلم

[...]

قطران تبریزی

گل شکفته نماند مگر بصورت حور

خروش رعد نماند مگر بنفخه صور

مسعود سعد سلمان

رسید عید و من از روی حور دلبر دور

چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور

مرا که گوید کای دوست عید فرخ باد

نگار من به لهاورد و من به نیشابور

ره دراز و غریبی و فرقت جانان

[...]

وطواط

جهان سرای غرورست، نی سرای سرور

طمع مدار سرور اندرین سرای غرور

بعاقبت بحسام هوان شود مجروح

دلی که او بحطام جهان شود مسرور

فساد دین همه از جمع خواسته است و ترا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه