ای سعی کرده عشق تو در خون و جان من
تیر بلای تو، نه بشست و کمان من
این دوستی بود، که چو من سوخته دلی
بگذاری و بسازی، با دشمنان من
از آن جمال و چهره ی زیبا که آن توست
نا بوده جز خیال تو، در دیده آن من
ترسم که غوطه ئی خورد آن هم در سرشک
دریا شده است دیده ی گوهرفشان من
زین فرقت دراز، که نام و نشانش کم
دانی چگونه گشت تن ناتوان من
در جامه هیچ دیده ببیند خیال تو
جز ناله هیچ گوش نیابد نشان من
در من زبان طعنه چرا میکنی دراز
گردان بمدح صدر زمانه، زبانه من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از نگاه گرم روان بخش بر بدن
یکدم ز روی لطف قدم نه به چشم من
چندین هزار غنچه پژمرده در کفن
از لاله تا به نرگس و از سبزه تا چمن
گفتم که فاش میکند از پرده راز من
گفتا نگار پرده در فتنه ساز من
گفتم گشاد بستگی کارم از کجاست
گفت گره گشاست کف کار ساز من
گفتم بعمر کوته من هیچ امید نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.