گنجور

 
اثیر اخسیکتی

کارم از عشق به جان است، چه تدبیر کنم؟

یار در پرده نهان است، چه تدبیر کنم؟

راز می‌پوشم، تا کس بنداند لیکن

اشک و رخساره نشان است چه تدبیر کنم؟

وصل را صبر به کار است، صبوری را دل

که نه این است و نه آنست چه تدبیر کنم؟

بر کران مانده‌ام از یاد تو، در اشک غمت

در میان دل و جان است چه تدبیر کنم؟

زین کران دست به فریاد توان برد، ولیک

پای غیرت به میان است چه تدبیر کنم؟

پاسبان همه کس دل بُد و دردِ من اوست

بر رمه گرگ شبان است چه تدبیر کنم؟

یارگر سست رکاب است همش دریابم

عمر گر سست عنان است چه تدبیر کنم؟

یار من خصم خموشی است، چه دستان گیرم

دشمن زار و فغان است چه تدبیر کنم؟

به شب آرد اگر او، دوست شبی روز اثیر

همچو خورشید عیان است چه تدبیر کنم؟

 
 
 
جدول قرآن کریم