می بین که تا چه غایت از تو به درد و تابم
هم رخنه می نجویم هم روی می نتابم
از تو وفا نخواهم زیرا که خود نداری
بر تو بدل نجویم، زیرا که خود نیابم
چون خاک برندارم چهره ز آستانت
ور فی المثل بریزم هر روز صدره آبم
گر، داریم زخواری چون خاک کوی باشم
خاک تو کحل چشمم کوی تو جای خوابم
بی تو جهان روشن دیدن کجا توانم
چون در جهان نباشد بی رویت آفتابم
بهر سهیل دلها یعنی خیالت آرد
هر شب برسم تحفه دیده عقیق نابم
کوه است بار هجرم کاهی تن ضعیفم
دانی که من بر این تن آن بار بر نتابم
وین قصه ی تظلم بر هجر عرضه کردم
تا بر چه موجب آید از لفظ تو جوابم
گفتا، که نوبت من وانکه اثیر زنده
غم گفت بس مانده آنرا همی شتابم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم گشایش از خلق، نبود به هیچ بابم
در بزم بیسوادان، لب بسته چون کتابم
تردامنی به کف داد، سرخانه حبابم
هرجا که می نهم پا، تا نصف تن در آبم
از بس که تنگ ظرفی، گل کرد در وجودم
ساقی به مستی افکند، از وعده شرابم
در مهد هستی ام دل چون تن دهد به آرام؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.