چو شاه شرق برآید برهنورد شکار
ز شیر نعره برآید که، خسروا، زنهار
ز تیر او قفصی بر طیور گشت هوا
ز تیغ او جرسی گشت برو حوش قفار
گه از نشاط برانگیخت باد خاک نورد
گه از نیام برآهیخت آب آتشبار
پرندگان همه سر برده نزد او قربان
رمندگان همه جان کرده پیش او ایثار
نشسته بر کتف موج، خون آهو سیل
بجیب کوه برآمد همی زد امن غار
چو دید آتش پیکانش دام صحرائی
دو اسبه در پی او شد همی سمند روار
شکاری، از مدد خون خود همی سوی شاه
به پشت سیل برآمد حباب وار سوار
زعکس سبزه تیغش زمین فلک پیگر
ز نور شعله جاهش هوا بهشت آثار
بر غم سلطنت دی کشیده چون مرجان
ز آب و سبزه خنجر، شراب نوشگوار
غریو موکب او داشت گوش گردون گر
غبار لشکر او کرد چشم انجم تار
صعود جاهش، چون دیدبان کیوان را
بسوخت شهپر ادراک طایر دیدار
بنا شناخت بپرسید، کاین مقام که راست
قضاش گفت، که ای بی دماغ ناهموار
جمال طلعت خورشید و دیده بینا
چه احتیاج بکشف معرف و گفتار
جناب خسرو خسرو نشان ندیدستی؟
که کوفت نوبت او بر در فنا مسمار؟
خدایگان جهان ارسلان بن طغرل
که از جوانی و اقبال باد، برخوردار
زهی بقای ابد، بر جمال حضرت تو
بصد هزار دل بیقرار عاشق زار
ز صدمت فلک پیر کاو، مرید شه است
شدند خصمان چون دلق صوفیان فکار
یکی نماند، که یک پای کفش سنگین بود
بعزم دوزخ، او هم خرید پای افزار
هر آن شمار که عزم تو میکند در ملک
قضا همی بردش تا بقلب روز شمار
همی بسوزن رمحت بسا که بر دوزد
سپه کش ظفرت کیسه های استظهار
یکی زجمله آن، فتح ملک کرمان است
که نرم کرد بیک بار، گردن اشرار
قضا کتابه تاریخ او همی بندد
هم از سیاهه شب، بر بیاض چشم نهار
کنونکه شاخ سنان، باز بار فتح آورد
نهال دیگر، در بوستان عزم بکار
دو بهره حلق چو سیراب رحمت تو شدند
به تشنگان لب دجله جرعه ی بکسار
بآزمایش آن یک دو کار گرد، دگر
بسعی بنده مطواع خود فلک بگذار
تو شادزی، که فرو برد بد سکال تورا
خیال کین تو چون اژدهای جان ادبار
برو. که ختم پذیرفت سلطنت بر تو
چو شعر بر من و معجز بر احمد مختار
جهان ز دشمن تو خویشتن نخواهد شست
بیاری ملک الموت و نیروی دادار
صلیب وار ز تیغش دو مغزه خواهد گشت
دلی که تیره بود با دل تو چون زنار
شرار آتش تیغت ز ابر سیمابی
برون کشید بمنقاش قهر صبروقرار
ز تیغ تو فلک ار مضطرب شود چه عجب
سکون نیابد سیماب در میان شرار
دچار دمعه خون است همچو چشم عنب
دلی که نیست به مهر تو ممتلی چو انار
بآب خنجر تو عالمش طهارت داد
هر آن دماغ که بد باد خانه پندار
ز شرم بذل تو گند راست بخل را دندان
بسعی مدح تو تیز است نطق را بازار
زمانه تا علف نعمت تو چرب نکرد
فرو نه بست امل را بآخور پروار
ز بدو و اول، کاندر حضور همت تو
سر غرور برآورد چرخ آینه سار
بعذر ذلت خود دیده بر زمین مانده است
ز شرم همت تو در مقام استغفار
بدین دو خوشه بی دانه چند لاف زند
وکیل خرمن این گشتزار بیدیوار
که هست بره مریخ و قرص خورشیدش
نواله سر خوان تو شاه شیر شکار
ز نقش بند خمیر تو مایه می یابد
خم سکّره برنگ مصوران بهار
قضا چه عذر نهد با فصیل حشمت شاه
که شهر بند نماند بر این بلند حصار
ز خاکپای تو عقل آبروی خویش کند
به هفت جرعه دولاب صورت دوار
سحاب کفّا، دریا دلا، خداوندا
توئی که لطف تو عام است با صغار و کبار
مباد گر نکند سعی ما و رحمت شاه
سفینه امل بندگی رسد بکنار
بیک نوال کف بجر می به نسپارد
کنار ابر بهاری بلولوء شهوار
بدین قصیده چرا من غنی همی نشوم
نه من فزون ز سحابم نه شاه کم زبحار
بخاک نعل براق خدایگان جهان
که اوست سرمه ی اجرام ثابت و سیار
که از خلاقت خود بنده ممتحن نشدی
اگر نبودی بیم شماتت اغیار
خران شعر که خود را همال من شمرند
نهفته اند بافسر سران بی افسار
مرا چو بر رهشان اوفتم پیاده چو آب
شکن دهند بدان چند نازک رهوار
وگر به طعنه بی جا مکی بمالندم
که اطلس و قصبش نیست جبه و دستار
فراغت است مرا از جوابشان زیراک
برهنگی نبود عیب تیغ گوهر بار
خدای داند و رای بلند خسرو هم
کزین کروه منم در مقام فضل مشار
بدین قصیده که پیراهن معانی اوست
فکنده ام همه را کیک عجز در شلوار
همیشه تا که بر این گرد خوان زرین فش
سرین ماه شود زاکتوای نور نزار
زتف خنجر خود قد فتنه لاغر کن
بخوان نعمت خود یار طمع فربه درآر
بدست عدل، پریشانی جهان بر گیر
بپای همت، پیشانی سپهر به خار
فنای فتنه سکال و بقای عدل سپر
غنای مدح نیوش و اناء باده گسار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف دلاوری و شکوه شاهی میپردازد که در میدان جنگ حاضر است و با نیروی خود بر دشمنان غالب میشود. شاعر از قدرت و عظمت او با تصاویری زیبا سخن میگوید، همچون شکارچیای برهنه که بدجسمانی و تیغ خود در جنگ مؤثر است. تیغ او به حدی قوی است که به پرندگان و جانداران آسیب میزند و شعلههای آتش از آن میتراود. شاعری که میگوید: «خسرو» (شاه) بر توسل به قدرت سلطنت خود در جنگ با دشمنان میافزاید، و بر پیروزیهای او در میدان نبرد تأکید میکند. در نهایت، امیدوار است که با وجود چالشها، شاه پیروز بماند و در دایره قدرت و استقرار سلطنت خود ادامه دهد، و جهان از عدل او بهرهمند شود. بهنوعی، این شعر ستایشگر قدرت و شخصیت سلطنتی و تأثیر او بر کیهان و مردم است.
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه شرق برمیخيزد، شکارچی با صدای نعرهاش از شیر خبر میدهد و میگوید: ای شاه، مراقب باش!
هوش مصنوعی: از تیر او، پرندگان به دام درآمدند و به واسطهی تیغ او، دشتها به وحشت و تپش افتادند.
هوش مصنوعی: گاهی باد با شوق و نشاطی زمین را به حرکت در میآورد و گاهی آب، از جای خود برمیخیزد و به شکل آتش ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: پرندگان همگی سر خود را به نشانه احترام به او بلند کردهاند و جان هر یک از آنها به خاطر عشق و فدای او قربانی شده است.
هوش مصنوعی: آبشار یا سیل خزانی از کوه سرازیر شد و بر روی امواج نشسته است. خون آهو که نمادی از زخمی و درد است، در این آب جایی گرفته و در دل غاری امن و آرامش قرار دارد.
هوش مصنوعی: وقتی آتش پرتابی او را دید، دو اسب سرکش به دنبال او رفتند و با شتاب به سمت او دویدند.
هوش مصنوعی: شکاری که با خون خود به کمک آمده، مانند حبابی بر فراز سیل، به سمت شاه در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: در این مصرع به زیبایی و جاذبهی طبیعی اشاره میشود. درختان سبز به همراه تیغهایشان به زمین و آسمان ارتباط برقرار میکنند، در حالی که نور و شعلهای که از آنها میتابد، فضایی بهشتی و زیبا را ایجاد میکند که آثار آن در هوا محسوس است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر کشیدن حسرت و غم ناشی از از دست دادن سلطنت میپردازد. او به زیبایی مرجان که از آب و سبزه برآمده، اشاره میکند و از شراب خوشطعم و لذتبخش سخن میگوید. این ترکیب نشاندهنده ترکیبی از شادی و غم است؛ از یک سو زیبایی و لذت وجود دارد و از سوی دیگر، غم و اندوهی عمیق به دلیل از دست رفتن قدرت و جایگاه.
هوش مصنوعی: صدای پرشکوه کاروان او به آسمان رسید. اگر گرد و غبار سپاه او برود، ستارهها نیز تاریک خواهند شد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به اوجگیری و رشد یک موجود دارد که مانند دیدهبانی در آسمان، به تماشای زیباییهای کیوان (سیاره زحل) مشغول است. او با پرچم بزرگ خود، عمق و ارزش درک و مشاهده از دیدارهای شیرین و دلنشین را تسخیر میکند.
هوش مصنوعی: سازندهای که میدانست دقیقاً چه کاری باید انجام دهد، از شخصی که در این مقام قرار داشت، پرسید که چرا این کار را به شکلی ناهموار و نادرست انجام دادهای.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهی خورشید و چشم بینا، نیازی به معرفی و صحبت دربارهی خود ندارد.
هوش مصنوعی: آیا تا به حال عظمت خسرو را مشاهده نکردهای؟ که چگونه نام او بر دروازهی فنا جاودانه مانده است؟
هوش مصنوعی: آقای بزرگ جهان، ارسلان بن طغرل، که از جوانی و موفقیت بهرهمند است.
هوش مصنوعی: روزگار ابدی بر زیباییات گواهی میدهد و صد هزار دل عاشق به خاطر تو در حال بیقراری و دلتنگی هستند.
هوش مصنوعی: به خاطر آسیبهایی که به من وارد کردهای، حالا دشمنان همچون پوشش دلقی صوفیها، به پیروی از رهبر خود به جمع آمدهاند.
هوش مصنوعی: هیچ کس باقی نماند که به خاطر سنگینی بار گناه، در مسیر جهنم قدم بردارد؛ او هم پای افزار (کفش) را خرید تا به راه خود ادامه دهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که تصمیمی جدی بگیرد، تقدیر او را به سوی سرنوشتش خواهد برد و در نهایت او را به هدفش میرساند.
هوش مصنوعی: به خاطر تلاشهایت، ممکن است مورد سوءاستفاده قرار بگیری. برای حفاظت از خود، باید حواست را جمع کنی و از هرگونه تهدیدی دوری کنی.
هوش مصنوعی: یکی از دستاوردهای مهم، پیروزی در سرزمین کرمان است که به سرعت، دشمنان را تسلیم کرد.
هوش مصنوعی: سرنوشت همانند کتابی است که گذشته را ثبت میکند و همچنان در حال نوشتن است؛ در تاریکی شب و روشنایی روز، هر لحظه وقایع را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اکنون که شاخهی سنان، دوباره پیروزی به ارمغان آورد، جوانههای دیگری در باغ اراده کاشته میشود.
هوش مصنوعی: دو لبهی حلقه، مثل آبی که از رحمت تو سیراب شدهاند، به تشنگان، جرعهای از دجله میدهند که سیرابشان کند.
هوش مصنوعی: با تجربه و آزمایش، کارهای مختلفی انجام دادهام، حالا بگذار تا کوشش و تلاش من را آسمان در دست خود بگیرد.
هوش مصنوعی: تو شاد و خوشحالی، زیرا که خیالت تو را به غم و اندوه نمیکشاند و همچون اژدهای ترسناک، زندگی را به سوی زوال نمیبرد.
هوش مصنوعی: برو، چون سلطنت تو به پایان رسیده است، همانطور که شعر بر من و معجزه بر پیامبر خاتم آمد و پایان یافت.
هوش مصنوعی: جهان به تنهایی و بدون کمک ملک الموت و نیروی خدا برنخواهد گشت و از دشمن تو رهایی نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: دل تاریک و غمگین، مانند صلیب با تیغی تیز، به دو نیم خواهد شد. در این صورت، دلی که ابتدا در وضعیت نامساعدی بوده، با دل تو که درخشان و روشن است، همانند زنجیری در گردن خواهد بود.
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند شعلههای آتش از ابر نقرهای بیرون آمده و با قدرتی که دارد، صبر و آرامش را از من گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر آسمان به خاطر تیغ تو پریشان شود، جا ندارد که نقره در میان شعلهها آرام بگیرد.
هوش مصنوعی: چشمی که پر از اشک و خون است، مانند دانههای انگور، دلی که پر از محبت تو نیست، شبیه به اناری است که خالی است.
هوش مصنوعی: با چاقوی آبی تو، دنیا پاکی و صفا گرفت. هرکسی که فکرش آلوده باشد، دچار باد و عدم و ابتذال است.
هوش مصنوعی: از شرم و حیا به خاطر بخششت، راستگویی و صداقت رو به زوال رفتهاند. دندانهای بخل و حسد در تلاش برای ستایش تو، تیز و تند شدهاند، و سخنوری در این بازار رونق دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا به تو نعمت نرمی و خوشمزگی میدهد، انگار امیدها را به راحتی برآورده میکند و به سمت خوشبختی پیش میروید.
هوش مصنوعی: از زمان آغازین، به خاطر حضور بزرگ تو، آسمان با شاخ غرور خود را بالا برد.
هوش مصنوعی: به خاطر احساس حقارت و ضعف خود، چشمش به زمین است و از شرم تلاش و اراده تو در حال طلب آمرزش است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه این دو خوشه دانهای ندارد، وکیل خرمن برای این زمین بیفایده چقدر سخن پراکنی میکند.
هوش مصنوعی: در این بیت، به نوعی اشاره به زیبایی و شکوهی وجود دارد که از خورشید و مریخ گرفته شده است. همچنین به توصیف شاهانه و پرشکوه دعوت به مهمانی و لذت از غذاها و نعمتها اشاره میشود. در این تصویر، خورشید و مریخ نمادهایی از زیبایی و جذابیت هستند و مهمانی به شکلی باشکوه و پر زرق و برق توصیف شده است.
هوش مصنوعی: از تو دستساز خمیری، زیبایی به وجود میآید و در این دنیای رنگارنگ بهار، هنر نقاشان جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: قسما و سرنوشت چه بهانهای میتواند بیاورد وقتی که قدرت و عظمت پادشاهی در برابر این دیوارهای بلند و محکم قرار دارد، در حالی که هیچ شهری در امان نمیماند.
هوش مصنوعی: عقل انسان به خاطر محضر تو و تأثیر تو بر او، به خود میبالد و مانند آب در هفت قسمت میچرخد و شکل دایرهای به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: ای خدا، تو مانند ابر نیکوکار هستی که رحمتت بر همه جا میافرازد و هم به کوچکترها و هم به بزرگترها میرسد.
هوش مصنوعی: اگر تلاش ما نتیجه ندهد و رحمت خداوند به ما کمک نکند، کشتی امید و بندگی ما به ساحل نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: با یک کاسه شراب، بهاری زیبا را نمیتوان کنار ابرها و درخشش نور تماشا کرد.
هوش مصنوعی: چرا من از این شعر ثروتمند نمیشوم؟ نه من به اندازه ابرها زیاد هستم و نه پادشاه کمتر از دریاها.
هوش مصنوعی: به زمین نعل اسب خدایان جهان قسم که اوست زینت و زیبایی اجرام ثابت و در حال حرکت.
هوش مصنوعی: اگر از خالق خود امتحان نمیشدی، نشان میدهد که به خاطر ترس از سرزنش دیگران نیستی.
هوش مصنوعی: خرانی که شعر را به خود نسبت میدهند، در واقع در پس پردهای از خودستایی پنهان شدهاند و مانند اسبهای بدون افسار، بینظم و بیتحملاند.
هوش مصنوعی: وقتی که در مسیر آنها قرار میگیرم و مانند آب جاری میشوم، به من بیاحترامی میکنند و به من چون یک موجود نازک و ضعیف نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: اگر به طور بیمورد به من طعنه بزنند که لباس و تاج و دستار من از جنس خوب نیست، من نخواهم گذاشت که این بیاحترامی ادامه یابد.
هوش مصنوعی: من از پاسخ دادن به آنها بینیازم، زیرا عریانی و از دست دادن آبرو برای تیغی که دارای گوهر است، عیب به حساب نمیآید.
هوش مصنوعی: خداوند میداند و همچنین انتخاب عالی و حکمت بزرگ پادشاه هم این است که من از این گروه با فضیلت و دانش در جایگاه بالایی قرار دارم.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به این موضوع اشاره دارد که او با استفاده از این شعر، معانی و احساسات خود را به خوبی بیان کرده است. او به نوعی سعی دارد نشان دهد که همه احساسات و افکارش را در قالب این شعر گنجانده است، حتی اگر برخی از آنها به نظر ناتوانی یا کمبود شود. در واقع، شاعر نشان میدهد که با وجود مشکلات و محدودیتها، هنوز میتواند ایدهها و احساساتش را به زیبایی منتقل کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همواره بر روی این سفره پر از نعمت و ثروت، چهره زیبای ماه در آسمان نورافشانی میکند و این نور به زمین میتابد.
هوش مصنوعی: با تکیه بر قدرت خود، مشکل را برطرف کن و از نعمتهایی که داری بهره ببر تا یار و همراه خود را خوشحال و راضی نگهداری.
هوش مصنوعی: با دست عدالت، آشفتگیهای دنیا را جمع کن و با تلاش و اراده، به سمت آسمان برو و بر دشواریها فائق آید.
هوش مصنوعی: وجود فتنه و آشفتگی به تدریج از بین میرود، اما عدالت همواره باقی میماند. در این میان، برای ستایش و تعریف خوب از کسی، باید با دقت گوش سپرد و از می ناب لذت برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.