شمارهٔ ۳۹ - تاسف از درگذشت سیف الدین سنقر همدانی معروف به خمار تکین
نمی توان بسر سرّ روزگار رسید
که خانه بسته در است و نظر شکسته کلید
سپید گشت چو چشم شکوفه چشم امل
که در بهار فراغت گلی شکفته ندید
بر این چهار چمن خنده ی چو غنچه که زد
کجا بسوزن خاری جهان دلش نخلید
به بزم کیتی منشین و گرنه ساغر وار
بخون سپار دل و دیده را بجای نبید
نکرده مهره گردن چو ناچخ از آهن
به پیش سیلی ایام کی توان بجهید
بدام مرگ برآویخت صد هزا ران مرغ
که حرصش از سر منقار نیم دانه نچید
نکال صورت عالم زهر که در ذهنی است
بدیده ی خرد این حال را بباید دید
کجا شد آنکه خدنکش دل ستاره بدوخت
کجا شد آنکه حسامش سر ستم ببرید
کجا شد آنکه بنای فساد آب ببرد
ز میغ تیغ وی از بس سرشک خون بچکید
کجا شد آنکه صف خصم را به تنهائی
هزار بار بیک حمله سر بسر بدرید
کجا شد آنکه کمینه وثاق قود کشش
عنان ز ابلق گردون بکین همی بکشید
پناه لشکر منصور سیف الدین سنقر
که باز عدل جز از آشیان او نپرید
به بست چاشنی از اضطراب ملک عراق
که کام تلخی، تلخی زهر مرگ چشید
خبر نداشت که جان میفروشد آنساعت
که امن خلق ببازار رزم در نخرید
به جنگ و آشتی روز کار تن در ده
که جای نیک و بد است و سرای پاک و پلید
دل ستیزه عصمت بمزد خود برساد
گذشت چون بجوار خدای پاک رسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان نگرانیها و نابسامانیهای زندگی میپردازد. شاعر از حسرت و ناکامیها، گذر زمان، و عدم دستیابی به آرزوها سخن میگوید. او به تأمل در مورد حوادث انسانی و عدم ثبات در دنیا اشاره میکند، همچنین به حوادثی که عزت و قدرت را از افراد سلب میکند. شاعر به تحولات ناامیدکننده و زوال شخصیتهای بزرگ و قدرتمند اشاره دارد و نشان میدهد که چگونه زمان میتواند همه چیز را تغییر دهد. در نهایت، او به لزوم صبر و تفکر در مواجهه با چالشهای زندگی و رسیدن به حقیقت روحانی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: انسان نمیتواند به راز و اسرار زندگی دست یابد؛ زیرا درهای بستهای وجود دارد و راهحلها و نگاهها محدود هستند.
هوش مصنوعی: چشمهای شکوفهای که در بهار به دنبال نشانههایی از آرامش و زیبایی بودند، به ناامیدی سفید شده و چیزی از شگفتیهای بهار را مشاهده نکردند.
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از ناراحتی و مشکلات است، خنده و خوشحالی مانند گلهای تازه باز شده است. اما با این حال، چهره دنیا همیشه تحت تأثیر تلخیها و دردها قرار دارد.
هوش مصنوعی: در مهمانی کیتی نشین وگرنه چون ساغر، دل و دیدهات را به خون بسپار. به جای نوشیدنی ناب، احساسات را رها کن.
هوش مصنوعی: انسانی که مانند مهره گردن است و از آهن ساخته شده، با وجود سختی و مقاومت، در برابر طوفان روزگار چگونه میتواند سر بلند کند؟
هوش مصنوعی: مرغهایی که به دام مرگ افتادهاند، به خاطر طمع و حرصشان، حتی یک دانه کوچک را هم از نوک خود برنداشتند.
هوش مصنوعی: ظاهر جهان به گونهای است که در ذهن انسان ممکن است منحرف یا زهرآلود به نظر برسد، اما با نگاه عمیق و خردمندانه، باید این وضعیت را به درستی مشاهده و درک کرد.
هوش مصنوعی: کجا رفت آن کسی که با قلبش به ستارهها دوخت، و کجا رفت آن کس که با شمشیرش ظلم را نابود کرد؟
هوش مصنوعی: کجا رفت آن کسی که با قدرتش میتوانست فساد را از بین ببرد و اشکهای بیپایانش به خاطر غم و اندوهش همچون خون از چشمانش جاری بود؟
هوش مصنوعی: کجا رفت آن کسی که به تنهایی و فقط با یک حمله، صف دشمن را هزار بار پاره کرد؟
هوش مصنوعی: کجا رفتند آنهایی که به من اجازه میدادند تا با مهارت و قدرت از بند دنیا بکشم و به سوی آسمان پرواز کنم؟
هوش مصنوعی: محل امن و حمایت لشکر منصور سیفالدین سنقر است، جایی که عدالت همیشه در آنجا برقرار است و از این مکان جدا نمیشود.
هوش مصنوعی: دل مشغولی و نگرانیهایی که در سرزمین عراق وجود دارد، به نوعی نمایانگر تلخی زندگی است که مانند زهر مرگ، طعم ناخوشایندی دارد.
هوش مصنوعی: او نمیدانست که در آن لحظه، جان خود را به حراج میگذارد، وقتی که مردم در بازار جنگ به دنبال خرید نیستند.
هوش مصنوعی: در زندگی با چالشها و تنشها روبهرو میشویم، اما باید بدانیم که اینها بخشی از زندگی هستند و هر روز ملزوم است که با آنها کنار بیاییم. دنیا جایی است که خوب و بد در آن وجود دارد و این وضعیت میتواند به ما یاد دهد که چگونه در دنیای پر از تضادها، بهترین تصمیمها را بگیریم.
هوش مصنوعی: دل در نبرد با ناپاکی، به حق خود رسید و وقتی به جوار خداوند پاک نزدیک شد، آرامش یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.