در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است
و آن هم زپی گرسنه چشمان چوما نیست
پنهای فلک حبر ندارد که به تحقیق
بر مائده او به جز این ترش ابا نیست
هر لحظه جوانی بگشد عالم اگر چند
جز بر سر پیران اثر گرد دعا نیست
آنجا که امل دام نهد باز و مگس هست
لیکن چو اجل تیغ گشد میرو گدا نیست
در راه فنا خلق چو دندانه شانه است
کائینه آن، روی چو این سطح قفا نیست
آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش
یا هست، در ادراک نمی آید و یا نیست
خاک است میان خانه افلاک و لیکن
چندان که نه بندد ره سیلاب بلا نیست
بر گیسه عالم چه زنی دست که در وی
از عقد بها یک گهر بیش بها نیست
کمتر بود از یک نفس امید فراغت
گر هست تو را حاصل، و الله که مرانیست
الحق گهری سخت ثمین است امان لیک
افسوس که بر صفحه شمشیر بقا نیست
روی دل از این شاهد بد مهر بگردان
کانجا که جمال است علی القطع وفا نیست
هم مالک دریاست، زمین هم ملک کان
برجای عظیم است ولی نیک ادا نیست
مجروح هوائی ز هوان دست بیفشان
زیراک هوان نیست هر آنجا که هوا نیست
چون سبزه زره پوش بباغ آی که دردی
زوبین زندت غنچه و گر چند کیا نیست
زین عالم خونخواره دلی خونشده چون لعل
دانم که مرا هست ندانم که کرا نیست
بر چرخ چه دعوی کنم از بخت چگویم
چون محنت عمرم ز تفاسیر کوا نیست
دیماه فنا تاختن آورد جهان را
خورشید امان جز کنف ظل خدا نیست
از خطه اقبال شه مشرق و مغرب
گر نیم قدم پیش نهی خطه خطا نیست
چون صورت پیگانش که سیراب ظفر باد
در باغچه معرکه یک زهر گیا نیست
جز شاخ زمستانی و جز مرغ خزانی
در دولت او گیست که با برگ و نوا نیست
ای شاه. ضمیر تو که در پرده صبر است
مهری است که چون ماه نو انگشت نمانیست
بر رأی تو پیداست که این حادثه صعب
دردی است که در سر شده قانونش دوا نیست
کس، نوش نکرده است زخمخانه دوران
یک جام صفا کاخر او دُرد جفا نیست
پائی و سری نیست بزیر فلک دون
کز دست فلک همچو فلک بی سر وپا نیست
در باغ جهان گلبن امید ز تخمی است
کاو را به چنین آب و هوا نشو و نما نیست
در خار سر سوزن درزی نگذشت است
یک جامه که چون پیرهن غنچه قبا نیست
با این همه هم مرهم تسلیم که از وی
چون در گذری صورت بهبود شفا نیست
این خاتمت کل عزاهای ملوک است
کاندر پی وی فاتحه ی هیچ عزا نیست
خلد ابدی باد جزای تو در این رنج
کان را که گذشت است به جزخلدجزانیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی و تحلیل زندگی و مشکلات انسانی میپردازد. او احساس میکند که در جهان هیچ چیز پایدار و وفاداری وجود ندارد و زندگی پر از درد و رنج است. در این راستا، به موضوعاتی چون فنا، ناپایداری خوشیها و عدم وفای در دنیا اشاره میکند.
شاعر میگوید که دنیا مملو از آرزوهایی است که به حقیقت نمیپیوندند و همه چیز به نوعی زودگذر است. او همچنین به خلأ وجودی و ناامیدی اشاره دارد و میگوید که از هر لحظه امیدی نمیتواند فراغت یابد. به زعم او، جمال و زیبایی نیز در این دنیا وفا ندارند و هرچه دارد به فانی بودن نزدیکتر است.
در نهایت، شاعر از رنج و دردهایی که انسانها در این دنیا متحمل میشوند سخن میگوید و به این نتیجه میرسد که جزا و پاداش واقعی در دنیای دیگر قابل دستیابی است. پیامی از تسلیم به سرنوشت و انتظار جزای اخروی در لابهلای ابیات شعر او وجود دارد.
هوش مصنوعی: در باغ زندگی هیچ باد وفاداری وجود ندارد و در آسمانها هیچ نشانی از شرم و حیایی دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: در سفره آسمان همه چیز به اندازه کافی وجود دارد، اما با وجود این، گرسنگی چشمان ما برطرف نمیشود.
هوش مصنوعی: فضای وسیع آسمان هیچ نوشتهای ندارد که بتواند حقیقت مائده او را نشان دهد، و جز این حالت تلخ چیزی در آن نیست.
هوش مصنوعی: هر لحظه که جوانی از دست برود، جهانی که در آن هستیم، به چه مقدار احتیاج دارد؟ جز اینکه اثر آن بر سر پیران به دعا و نیکی برمیگردد.
هوش مصنوعی: در جایی که حشرات و پرندگانی وجود دارند، نشاندهنده زندگی و هستی است، ولی وقتی که مرگ به سراغ انسان میآید، دیگر هیچ چیز مهم نیست و در آن момент، هیچ چیز از ارزش نمیافتد.
هوش مصنوعی: در مسیر نابودی، مردم مانند دندانههای شانه هستند و آنچه که وجود دارد، در این سطح به هیچ وجه شبیه به پشت شانه نیست.
هوش مصنوعی: آسایش و سیمرغ دو واژه هستند که یا به حقیقت وجود دارند و یا اگر وجود ندارند، درک آنها برای ما ممکن نیست.
هوش مصنوعی: زمین در وسط آسمانها قرار دارد و اگرچه چنین است، اما تا زمانی که سیلاب مشکلات راه را نگیرد، در امان است.
هوش مصنوعی: بر چهره دنیا چه کار میکنی، در حالی که در این دنیا هیچ چیزی با ارزشتر از یک گوهر در بند و زنجیر نیست.
هوش مصنوعی: امید رهایی و آرامش از مشکلات کمتر از یک نفس است، اگر به آنچه میخواهی دست یابی، به خدا قسم که هیچ چیز برایم معنایی ندارد.
هوش مصنوعی: واقعاً گوهر حق بسیار ارزشمند است، اما افسوس که بر صفحهٔ شمشیر جاودانگی هیچ نشانی از آن نیست.
هوش مصنوعی: بهتر است از عشق به این معشوق بدجنس فاصله بگیری، زیرا در جایی که زیبایی و جمال وجود دارد، قطعاً وفا و پایبندی نیست.
هوش مصنوعی: این دنیا و طبیعت در اختیار خداوند است و در عین حال، زمین و سرزمینها نیز امکانات و زیباییهایی دارند. اما با همه این ویژگیها، آنچه که در نظر ما مهم است و سزاوار توجه است، رفتار و کردار نیک انسانهاست.
هوش مصنوعی: زخم خوردهای که در فضایی آشفته به سر میبرد، دست خود را رها کن، زیرا وقتی فضایی وجود ندارد، دیگر نمیتوان در آن جا به پرواز درآمد.
هوش مصنوعی: به باغ بیا که سبزهها مانند زرهپوشان هستند و اگر دردی از نیزه به تو برسد، همانند غنچه خواهد بود، هرچند که تو را برانگیزند.
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از خشونت و بیرحمی است، دلی که زخم خورده و مانند لعل میدرخشد را میشناسم، اما نمیدانم که این درد و زخم برای من است یا برای کسی دیگر.
هوش مصنوعی: من چه ادعایی بر سر روزگار داشته باشم؟ چگونه میتوانم از بخت خود بگویم در حالی که سختیها و دردهای زندگیام را نمیتوان به راحتی توضیح داد؟
هوش مصنوعی: در دیماه سرما و فساد، خورشید به زمین رحم نمیکند و تنها پناهگاه ما سایهی خداوند است که ما را حفظ میکند.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی قدمی به جلو برداری، سرانجام به سرزمین خوشبختی و موفقیت خواهی رسید؛ چه در مشرق و چه در مغرب، هیچ چیزی مانع تو نخواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی چهره او مانند پرندگان است که از پیروزی سیراب میشوند، در باغچهای که جای نبرد است، زهر گیاهی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به جز ظاهر سرد و بیروح زمستان و به جز پرندهای که در فصل سرد زندگی میکند، در سلطنت او (سلطنت عشق یا حقیقت) هیچ چیزی وجود ندارد که با زیبایی و نشاط زیست کند.
هوش مصنوعی: ای پادشا، تو که پس پرده صبر قرار داری، محبت و زیباییات مانند ماه نوست که هنوز به کامل بودن نرسیده و در خفاست.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این واقعه دشوار و دردناک است و راه حلی برای درمان آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا، با نوشیدن از جام صفای زندگی، زخمها و رنجهای روزگار را تجربه نکرده است، زیرا درد و رنج این دنیا، درونی و واقعی نیست.
هوش مصنوعی: هیچ پای و سری زیر آسمان پست نیست که از دست تقدیر همچون آسمان بیسر و پا باشد.
هوش مصنوعی: در باغ زندگی، گل امیدی که از دانهای به وجود آمده، در چنین آب و هوا و شرایطی استعداد رشد و شکوفایی ندارد.
هوش مصنوعی: در لبهی تنگ و باریک چیزها، حتی یک درز هم وجود ندارد. این وضعیت به قدری محدود است که لباس شبیه به یک پیراهن گلبرگ در خور ندارد.
هوش مصنوعی: با وجود تمام این مسائل، او هنوز هم تسلیبخش من است، زیرا وقتی به او فکر میکنم، بهبودی در کار نیست.
هوش مصنوعی: این پایان تمام عزاداریهای پادشاهان است، زیرا پس از آن هیچ فاتحهای برای عزاداری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: جایگاه ابدی تو پاداشی است که در این رنج، به جز بهشت دیگری وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست
آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست
سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست
تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست
از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است
و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست
آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش
[...]
موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست
مائیم صفات و صفت از ذات جدانیست
هر جا که تو انگشت نهی آیت حق است
زان نیست معین که کجا هست و کجا نیست
بیمار غمت را به جز از صبر دوا نیست
صبرست دوای من و دردا که مرا نیست
از هیچ طرف راه ندارم که ز زلفت
بر هیچ طرف نیست که دامی ز بلا نیست
عشق است میان دل و جان من و بی عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.