عجب حالی است عشق و دردمندی
که با پستی کشد کار بلندی
که گر شانشهی درویش گردی
دعا گوی غلام خویش گردی
چو شمع از عنبر آن احوال بشنید
نیاز و دردمندی مصلحت دید
زبان بگشاد و گفت از روی عزت
که ناید از تو جز بوی محبت
تویی روشن سواد دیده من
سویدای دل غمدیده من
تویی سر حلقه زنجیر مویان
به خوبی خال روی ماه رویان
ز تو دارم امید روشنایی
که آید از تو بوی آشنایی
چراغ چشمم از روی تو روشن
دماغ جانم از بوی تو گلشن
چو جانم کرده یی جا در رگ و پوست
نیم یکذره خالی از تو ایدوست
چو گل تا گشتم از بویت معطر
شمیم شد نسیم روح پرور
به مهرت همچو صبح امیدوارم
نفس زان بیتو یکدم برنیارم
خوشم با داغ دل کز سوز داغم
همه بوی تو آید بر دماغم
مرا تنها نه طینت از تست
بتان را هم به گردن منت از تست
کسی گر گیردت در زر همه تن
هنوزش هست منتها به گردن
کنون ای همدم دیرینه من
که آگاهی ز سوز سینه من
ز راه چاره جویی چاره ام کن
قرین وصل آن آواره ام کن
نه گفتی چاره جویی خواهمت کرد
چو خود گفتی بجا می باید آورد
ترا چون هست حکم غیبگویی
نشانی خواهم از پروانه جویی
کسی سوی وی از افسون فرستی
بباز آورد آن مجنون فرستی
به خط عنبرین باوی پیامی
نویسی از زبان من سلامی
کسی جویی که بهر نامه پیشش
روان سازم چو آب چشمم خویشش
ز آب دیده گیرم نامه در موم
مگر بادش نگردد قصه معلوم
جوابش داد عنبر کای دل افروز
چراغت زنده باد از بخت فیروز
کسی باید برین کارت فرستاد
که نتواند بگرد او رسد باد
نگیرد هیچکس او را پریوش
رود چون آب و باز آید چو آتش
چو نبود باد را از جستجو ایست
بقاصد نامه دادن مصلحت نیست
یکی باید بسوی او نهانی
رساند از تو پیغام زبانی
رسولی کین رسالت زو برآید
بجز نور تو غیری را نشاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و درد و احساساتی که این عشق به همراه دارد سخن میگوید. او به ستایش محبوب خود میپردازد و عشق را عاملی میداند که باعث سختیها و بلندیها میشود. شاعر به محبوب خود میگوید که بوی محبت و نور چشمانش را به او هدیه کرده است و تمام وجودش از عشق او سرشار است.
او از محبوبش میخواهد که به او کمک کند تا به وصال برسد و به سوز دلش پایان بخشد. شاعر در ادامه به پیامرسانی برای محبوبش اشاره میکند و بیان میکند که باید شخصی خاص و ناشناس این پیام را برای او برساند تا از خطرات دور بماند. در نهایت، عشق و نیاز به وصل را به زیبایی توصیف میکند و از قدرت عشق در زندگیاش میگوید.
هوش مصنوعی: عشق و درد از عجایب روزگارند که چگونه میتوانند در شرایط سخت و پایینترین وضعیتها، کارهای بزرگ و باارزشی را به انجام برسانند.
هوش مصنوعی: اگر تو سلطانی، باید درویش را به حساب آورده و دعای او را بکنید و برای او ارزش قائل شوید.
هوش مصنوعی: وقتی شمع حالت شگفتانگیز عطر عنبر را شنید، متوجه شد که نیاز و دردش در این وضعیتی که دارد، دلیلی برای اهمیتی دارد.
هوش مصنوعی: او زبانش را باز کرد و با عزت گفت که از تو جز عطر محبت نمیباشد.
هوش مصنوعی: تو روشنی چشمانم و محبوبی که دل غمگینم را تسکین میدهد.
هوش مصنوعی: تو در میان افرادی که موهای زیبا دارند، مانند سر زنجیری هستی و به خاطر خوبیهای خود، همچون خال روی صورت ماه، درخشندگی خاصی داری.
هوش مصنوعی: از تو انتظار دارم که روشنی و آشنایی به من برسانی.
هوش مصنوعی: نور چشمم از زیبایی تو درخشان است و روح من به عطر تو زندگی میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی که وجودم را با تو پر کردهای، حتی یک ذره هم از تو خالی نیستم.
هوش مصنوعی: وقتی که بوی تو را احساس کردم، همچون گلی شدم که عطرش در هوا پخش شده و نسیم به روح من لطافت میبخشد.
هوش مصنوعی: من به محبت تو مانند صبح امیدوار هستم و به خاطر این عشق از آن خانه هرگز دور نمیشوم.
هوش مصنوعی: من از اینکه با دلی پر از درد و سوز مواجه هستم، خوشحالم چرا که در این درد، همواره یاد تو در ذهنم زنده است و بوی تو را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: من تنها به خاطر ویژگیهای خودم نیستم؛ حتی زیباییهای معشوقان هم مدیون حضور تو هستند.
هوش مصنوعی: اگر کسی تو را با طلا و ثروت پر کند، باز هم بر دوش او بار سنگین دیگری وجود دارد.
هوش مصنوعی: اکنون ای دوست قدیمی من، که از درد و ناراحتی قلبی من باخبری.
هوش مصنوعی: از من خواهش میشود که راه حلی پیدا کنی و مرا به وصل شخصی که به آن علاقه دارم برسانی.
هوش مصنوعی: اگر گفتی که به دنبال راه حل هستی، باید به همان اندازه که خود گفتی، عمل کنی.
هوش مصنوعی: من به دنبال نشانهای از تو هستم، همانطور که پروانه به دنبال جاذبهٔ خود میگردد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با جادو یا فریب او را به سمت خود جذب کند، آن دیوانه را به دست میآورد.
هوش مصنوعی: با قلم خوش رنگ و زیبا پیامی از من برایت مینویسم، با سلامی گرم.
هوش مصنوعی: من کسی را میجویم که نامهام را به او برسانم، مانند اشک چشمانم که به سمت او میرود و هر چه دارم از اوست.
هوش مصنوعی: از اشک چشمم نامهای مینویسم و آن را در موم میگذارم تا مبادا باد آن را برباید و داستانم را فاش کند.
هوش مصنوعی: عنبر به او پاسخ داد که ای دلافروز، امید است که همیشه روشنی تو پایدار باشد و بخت تو خوش باشد.
هوش مصنوعی: کسی باید برای انجام کار تو فرستاده شود که توانایی مقابله با او را نداشته باشد و نتواند به او آسیبی برساند.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند او را به چنگ آورد، مانند جریانی از آب که به راحتی میگذرد، ولی دوباره چون آتش بازمیگردد.
هوش مصنوعی: وقتی که بادی برای جستجو وجود ندارد، بهتر نیست که به دنبال ارسال نامه باشیم.
هوش مصنوعی: کسی باید پیامی از جانب تو به او برساند، اما این کار باید به صورت مخفیانه انجام گیرد.
هوش مصنوعی: هیچ کس جز تو شایسته این رسالت نیست و این نور تنها از تو میتابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.