ساقی قدحی که بیکسان را تو کسی
گر درد بسی بود دوا هم تو بسی
فریاد رس اهلی مسکین که شود
فریاد رسش که هم تو فریاد رسی
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
ساقی قدحی که بیکسان را تو کسی
گر درد بسی بود دوا هم تو بسی
فریاد رس اهلی مسکین که شود
فریاد رسش که هم تو فریاد رسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که مانند خود او به یکی باشد و اگر دردها و مشکلات زیادی وجود دارد، او نیز داروهای زیادی دارد. همچنین از ساقی میخواهد که فریادرس نیازمندان باشد و خود او هم در این زمینه کمک کند. به طور کلی، شعر به معانی محبت، یاریرسانی و همدردی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگرچه تو تنها یک لیوان در دست داری، اما تو خود توانایی علاج دردهای بسیار را دارا هستی.
هوش مصنوعی: داستان از یک انسان بیچاره و نیازمندی است که فریادش به گوش کسی نمیرسد. در این میان، کسی وجود دارد که میتواند به او کمک کند، اما به جای آنکه به فریاد او توجه کند، خودش نیز در حال نیاز و مشکل است. در نهایت، این شخص نیز به نوعی دچار چالش شده و نیاز به کمک دارد. این موضوع نشاندهنده اهمیت همدلی و توجه به دیگران در جامعه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر چهرۀ خوبت آفرین کرده کسی
کس با تو شود ازین جهان دسترسی
گر میزنم از آتش عشقت نفسی
تا سوخته در جهان نمانند بسی
از کبر مدار هیچ در دل هوسی
کز کبر به جایی نرسیدست کسی
چون زلف بتان شکستگی عادت کن
تا صید کنی هزار دل در نفسی
گشتم به هوس گرد بد و نیک بسی
حاصل نشد از عمر مرا جز هوسی
تامی ماند ز عمر یارب نفسی
دریاب که نیست جز تو فریاد رسی
بی آنکه ز من بتو بدی گفت کسی
بر کشتن من چه تیز کردی هوسی؟
زین کار همی نیایدم باک بسی
صد کشته چو من به که تو غمگین نفسی
امید به زندگانیم نیست بسی
منصور سعید را بگویید کسی
هستت به خلاص عمر من دست رسی
کز جان رمقی مانده ست از تن نفسی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.