ای دهان و لبت ز جان خوشتر
دهن از لب، لب از دهان خوشتر
گر زبانم بری چو شمع خوشم
عاشق مست بی زبان خوشتر
بخیالت نهفته بازم عشق
عاشقی با بتان نهان خوشتر
کی فروشم ترا بصد عالم
یک نگاهت ز صد جهان خوشتر
ز آستان تو نیستم سر عرش
سر عاشق بر آستان خوشتر
ساقی، آن به که در میان آیی
خوش بود شمع و در میان خوشتر
نیست در عالم از تو به چیزی
در جهان چیست خود ز جان خوشتر
هر چه غیر از تو هست ساقی هیچ
جان عالم تویی و باقی هیچ
ای جمال تو نور دیده من
وز دو عالم تو بر گزیده من
چیست غوغای شحنه عشقت
فتنه جان آرمیده من
در کمند تعلق افتادست
از دو زلفت دل جریده من
همچو مجنون خوشم که آهوی تست
مونس خاطر رمیده من
تا لب من رسد بپا بوست
سوخت جان بلب رسیده من
شاه حسنی سزد که گویی هست
یوسف مصر زر خریده من
همه عالم بچشم و دل دیدیم
از تو بهتر ندیده دیده من
هر چه غیر از تو هست ساقی هیچ
جان عالم تویی و باقی هیچ
ای برخ جان و جان جانان هم
همه را مونس دل و جان هم
بدو محراب ابروی شوخی
قبله کافر و مسلمان هم
کفر و ایمان ما تویی بی تو
بت پرستی است کفر و ایمان هم
برفشان دست تا بر افشانم
کآستین پر درست و دامان هم
بسکه ناخن زدم بسینه چو گل
پاره شد سینه چون گریبان هم
ساقی جان تویی که از لب لعل
باده بخشی و آب حیوان هم
بطفیل تو عالمی جمعند
بلکه این عالم پریشان هم
هر چه غیز از تو هست ساقی هیچ
جان عالم تویی و باقی هیچ
ای غمت راحت روان همه
بفدای غم تو جان همه
عارضت شمع محفل خوبان
قامتت سر و بوستان همه
خنده یی کرد پسته دهنت
که زبان بسته در دهان همه
همدمان در کنار شمع رخت
جان من سوزد از میان همه
شب سگانت بخواب بر در تو
من بیدار پاسبان همه
ساقیا جرعه یی که میسوزد
غم دل مغز استخوان همه
تا شدی آفتاب عالمتاب
این حدیث است بر زبان همه
هر چه غیر از تو هست ساقی هیچ
جان عالم تویی و باقی هیچ
ساقیا، می چو در میان آری
مرده را آب در دهان آری
پرده بردار تا به معجز حسن
یوسف رفته با جهان آری
وقت آن شد که زلف بگشایی
دل دزدیده در میان آری
بزبان آریم پس از مردن
گر مرا نام بر زبان آری
بی تو عالم مرا بجان آورد
چند ازین عالمم بجان آری
ساقیا، به ز عالمی بیقین
بلکه از هر چه در گمان آری
هر چه غیر از تو هست ساقی هیچ
جان عالم تویی و باقی هیچ
ای جمال تو از نهایت بیش
بیش از یوسف و بغایت بیش
دوری از من شکایتم اینست
نتوان کرد ازین شکایت بیشس
من اسیر فراق و دل باتو
دل من از منش هدایت بیش
زخم دل از علاج کردن غیر
میکند در جگر سرایت بیش
عقل در شهر عاشقان کمتر
فتنه خیزد ازین ولایت بیش
تیغت از چنگ مردنم برهاند
نتوان کرد ازین حمایت بیش
دیده ام هر چه هست در عالم
خوانده ام قصه از نهایت بیش
هر چه غیر از تو هست ساقی هیچ
جان عالم تویی و باقی هیچ
چون تو ماهی بهیچ منزل نیست
چون تو شمعی بهیچ محفل نیست
آدمی نیست صورتیست ز گل
هر که بر صورت تو مایل نیست
مشکل اینست کز تو دورم من
ور نه امیدم از تو مشکل نیست
نقد دیوانگی است مایه عقل
غیر صبر تو اندرین دل نیست
آفرین بر غمت که در همه حال
از اسیران خویش غافل نیست
از جهانی تو حاصل اهلی
وز جهان بیتو هیچ حاصل نیست
بی جمال تو عالم ایساقی
جز خیالی بدیده و دل نیست
هر چه غیر از تو هست ساقی هیچ
جان عالم تویی و باقی هیچ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز در دنیا بهاندازهی او ارزشمند نیست. او عشق و شوق خود را با مضمونی عمیق و احساساتی بیان میکند و نشان میدهد که معشوق را بالاتر از هر چیز دیگر میبیند. شاعر میگوید هر چه غیر از اوست بیارزش است و حتی در برهههایی از شعر به شکایات و ناتوانیهای خود در دوری از معشوق اشاره میکند. این شعر بیانگر شدت عشق و attachment به محبوب است، بهطوریکه همه چیز در جهان بیارزش میشود وقتی که معشوق در دسترس نیست. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که زندگی بدون معشوق معنایی ندارد و همه چیز به او ربط پیدا میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت لبها و دهان اشاره دارد و میگوید که دهان و لبها هر کدام زیبایی خاصی دارند. هر یک از این دو عضو به نوعی از دیگری جذابتر و دلرباتر هستند و زیبایی آنها در کنار هم تکمیل میشود.
هوش مصنوعی: اگر زبان من هم قطع شود، همچون شمعی که میسوزد، خوشبختانه عاشق بیزبان بودن برای من شیرینتر است.
هوش مصنوعی: در فکر تو پنهان است که عشق به معشوقان نهان، برایم دلنشینتر است.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم تو را به قیمت دنیا بفروشم، چرا که یک نگاه تو برایم از تمام جهان زیباتر است.
هوش مصنوعی: از درگاه تو دور نیستم، زیرا سر و دل عاشق بر درگاه تو شیرینتر است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بهتر است که تو در جمع بیایی، زیرا وجود تو مانند شمعی است که در دل جمع نور بیشتری میافشاند و جو را دلپذیرتر میکند.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ چیزی به ارزش تو نیست و هیچ چیز از جان و زندگی انسان مهمتر نیست.
هوش مصنوعی: هر چیز دیگری جز تو در دنیا بیارزش است، تو یگانه جان عالم هستی و بقیه به حساب نمیآیند.
هوش مصنوعی: ای زیبایی تو روشنی چشم من هستی و من از میان دو جهان، تو را برگزیدهام.
هوش مصنوعی: غوغای شحنه عشق تو چیست که باعث شده جان آرامیده من به تلاطم درآید؟
هوش مصنوعی: دل من در دام زیباییهای زلفهای تو گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: من مانند مجنون هستم که آهوئی خوشجس میباشد، و این آهو مونس و همراه دلم است که در حال پرسه زدن و رمیده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که لب من به لبت برسد، جانم در حسرت آن که به تو نزدیک شوم میسوزد.
هوش مصنوعی: پادشاهی که مانند حسن زیباست، شایسته است که مانند یوسفِ مصری مورد محبت و توجه قرار گیرد و من هم به او ارادت دارم.
هوش مصنوعی: من در تمام جهان با چشم و دل سفر کردهام و هیچ چیز را بهتر از تو ندیدهام.
هوش مصنوعی: هر چیزی جز تو، هیچ ارزشی ندارد. تو تنها روح و جوهرهی زندگی هستی و باقی چیزها هیچ اهمیت و جایگاهی ندارند.
هوش مصنوعی: ای کسی که جان من و جان معشوق استی، تو مونس دل و جان همه هستی.
هوش مصنوعی: ابروی خوشفرم تو، مانند محرابی است که در آن، کافر و مسلمان هر دو میتوانند به سجده بیفتند؛ یعنی زیبایی تو آنقدر جذاب است که همه را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: بدون تو، هر دو ایمان و کفر بیارزش هستند و همه چیز به نوعی پرستش بتها تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: دستهای برفشان را تا جایی میبرم که آستین پروردگار و دامنش را بر افرازم.
هوش مصنوعی: به قدری به سینهام ناخن زدم که مثل گل پاره و از هم باز شد، سینهام حالتی مانند گریبان پیدا کرد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، تویی که از لبهای زیبا نوشیدنی مینوشانی و حیاتبخشترین آبها را به دیگران میدهی.
هوش مصنوعی: به خاطر وجود تو، جمع زیادی از افراد در این دنیا گرد هم آمدهاند، حتی اگر این دنیا در حال حاضر به هم ریخته و ناآرام باشد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از تو باشد، هیچ است. تو تنها جان عالم هستی و باقی چیزها هیچ ارزش و اهمیتی ندارند.
هوش مصنوعی: ای غم تو، آرامش روانم را گرفته و همهی جانم فدای غم تو شده است.
هوش مصنوعی: بدن زیبا و سر و قامت تو مانند شمعی در جمع خوبان، دار و درختی در بوستان است.
هوش مصنوعی: لبخندی کردی که همه را تحت تأثیر قرار داد و زبانشان بند آمد.
هوش مصنوعی: دوستانم در کنار شمع تو، روح و جان من شعلهور میشود و از میان همه چیزها میسوزد.
هوش مصنوعی: شب که سگها در کنار در تو خوابیدهاند، من بیدارم و نگهبانی میکنم از همه چیز.
هوش مصنوعی: ای ساقی، نوشیدی را به من بده که به شدت درد دل را میسوزاند و عصاره ی آن در وجودم را در مینوردد.
هوش مصنوعی: وقتی که تو به عنوان خورشید تابان درخشان شدی، این موضوع بر زبان همه مردم جاری شده است.
هوش مصنوعی: هر چیزی جز تو وجود ندارد، ای ساقی؛ تو جان و روح همهی دنیا هستی و باقی چیزها هیچ هستند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، وقتی میریزی، به یاد مردهها باش؛ مانند آبی که در دهان مرده میریزند.
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا زیبایی معجزهآسا و جذابیت یوسف بر جهان نمایان شود.
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده که موهایت را آزاد کنی و دل دزدیده را در میان بگیری.
هوش مصنوعی: اگر پس از مرگم نام من را به زبان بیاوری، به زبان میآوریم.
هوش مصنوعی: عالم بدون تو، برایم تحملناپذیر شده است؛ چقدر از این دنیا میتوانم تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، بدان که دنیای ما بیحقیقتتر از آن است که بتوانی تصور کنی و از هر آنچه در ذهن توست، دورتر است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که جز تو وجود دارد، بیارزش است. تو تنها روح و جان جهان هستی و بقیه هیچ اهمیت ندارند.
هوش مصنوعی: زیبایی تو از حد و مرز فراتر است، حتی بیشتر از زیبایی یوسف، و در نهایت، از آن نیز بسیار بیشتر است.
هوش مصنوعی: دوری از من باعث شده که نتوانم بیشتر از این از دوری شکایت کنم.
هوش مصنوعی: من در زنجیر دوری تو هستم و دل من به خاطر ارتباط با تو، بیشتر از همیشه هدایت میشود.
هوش مصنوعی: زخم دل را تنها کسی میتواند درمان کند که خود دچار این درد نبوده و با احساسات دیگران آشنا باشد، در حالی که این درد در وجودش عمیقتر میشود.
هوش مصنوعی: در میان عاشقان، عقل کمتر دچار شور و هیجان میشود و از این سرزمین بیشتر آرامش مییابد.
هوش مصنوعی: تیغ تو نمیتواند مرا از این حمایت بیشتر رهایی بخشد.
هوش مصنوعی: در دنیا هر چیزی که وجود دارد را دیدهام و از آغاز تا انتهای آن داستانها را شنیدهام.
هوش مصنوعی: هر چیزی که جز تو وجود دارد، هیچ ارزشی ندارد. تو تنها جوهر زندگی و حقیقتی هستی که در جهان وجود دارد و باقی چیزها بیمعنا هستند.
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی هستی که هیچجا نمیتوام پیدا کرد و مانند شمعی هستی که در هیچ محفل وGathering دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هیچ انسانی نمیتواند تا این حد زیبا باشد، زیرا هر کسی که به زیبایی تو توجه نکند، انگار انسانی نیست.
هوش مصنوعی: مشکل این است که من از تو دور هستم، وگرنه امیدم به تو هیچ دشواری ندارد.
هوش مصنوعی: عقل و خرد به نقد دیوانگی مبدل شده، اما از آنجا که صبر در این دل وجود ندارد، نمیتوان به درستی به فکر و تدبیر پرداخت.
هوش مصنوعی: ستایش میکنم غم تو را که در هر شرایطی نسبت به افرادی که تحت تأثیر مشکلات تو هستند بیتفاوت نیستی.
هوش مصنوعی: از جهان خود نکتهها و تجربههایی را کسب کردهای، اما از جهان دیگر هیچچیز به دست نیاوردهای.
هوش مصنوعی: بدون زیبایی تو، در این دنیا هیچ چیزی جز تصویری در ذهن و قلب وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی جز تو در این عالم وجود ندارد، ای ساقی؛ تو تنها روح و esencia این جهان هستی و باقی چیزها هیچ اهمیت و ارزشی ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.