کس از سرشت بدو نیک خلق آگه نیست
بدان خدای که جان داد خلق عالم را
خدا شناس توان شد بعلم و عقل ولی
بهیچ وجه نشاید شناخت آدم را
آدم از خلد برین دور شد از لذت نفس
از سر عرش در افتاد باین چاه بلا
بگذر از لذت طبع و بنگر کاین سگ نفس
از کجا می فکند آدم مسکین به کجا
میرک اشقر زرگر مگرش جوهریی
داد فیروزه نگینی که نشاند بطلا
او نگین بستد و بگریخت ندانم که چه کرد
تا دگر بار بر او چشم فتادش ز قضا
جوهری گفت که فیروزه بده پیش از جنگ
دیده گفتا بکنم باز دهم جنگ چرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی نکات فلسفی و اخلاقی درباره انسان و نفس او میپردازد. شاعر بر این نکته تأکید میکند که هیچکس به ذات نیک یا بد انسان آگاه نیست و تنها خداوند میتواند جان انسانها و خلقت را درک کند. انسان از لذتهای دنیوی دور شده و به نوعی در چاه بلا افتاده است. او را به فرار از لذتهای نفسانی دعوت میکند و به تصوری از نفس اشاره میکند که انسان را به سمت بدبختی سوق میدهد.
شاعر به داستانی از یک جوهری و فیروزهای اشاره میکند که نشاندهنده ارزشهای مادی در زندگی و تلاش برای به دست آوردن آنهاست. در نهایت، این متن بیانگر بیاعتباری لذتهای مادی و نیاز به آگاهی از ذات واقعی انسان است.
هوش مصنوعی: هیچکس از سرشت او که نیکخلق است آگاه نیست، بر خدای که جان و حیات را به موجودات عطا کرده.
هوش مصنوعی: انسان میتواند با دانش و عقل خود خدا را بشناسد، اما هیچگاه نمیتواند به درستی انسان را بشناسد.
هوش مصنوعی: انسان از بهشت دور شد و از لذتهای دنیوی خود بینصیب گشت و از مقام بلند خود به این چاه مصیبت افتاد.
هوش مصنوعی: از لذتهای زودگذر خود بگذر و توجه کن که این نفس پست چگونه انسان بیچاره را به کجا میکشاند.
هوش مصنوعی: میرک اشقر زرگر، انگار که جواهری به او داده که فیروزه ای مانند نگین بر روی طلا نشسته است.
هوش مصنوعی: او انگشتر را برداشت و رفت، نمیدانم چه بر سرش آمد تا دوباره به او نگاه کنم که از سرنوشت بود.
هوش مصنوعی: جوهری خواست که پیش از جنگ، فیروزهای بدهد، و سخنگو پاسخ داد که اگر در جنگ به من کمک کنی، سپس آن را باز میگردانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچ کس این بیادبان را ادبی
گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری
ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا
که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا
کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان
خبری هست ز شوال به نزدیک شما
تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال
[...]
شاه باز آمد برحسب مراد دل ما
ملت از رایت او ساخته عونی به سزا
خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر
جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا
سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن
[...]
هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا
اگر آشفته و شوریده شود هست روا
منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم
منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا
هوشمن درلب ماهی است به قده سروسهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.