گنجور

 
اهلی شیرازی

عقده زلف تو سر رشته تقدیر من است

چکنم عقده گشایی نه بتدبیر من است

درد مجنون و غم کوهکن از من رمزیست

آیت عشقم و اینها همه تفسیر من است

حلقه کعبه بهل دست من مجنون گیر

که گشاده دل ازین حلقه زنجیر من است

کار من چون سگ کویت همه شب بیداری است

من مرید سگ آن کویم و آن پیر من است

همچو اهلی به عدم توسن همت رانم

این قدر هست که عشق تو عنانگیر من است