باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا
مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا
چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم
در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا
سخن اینست که می نوش و دگر هیچ مپرس
مرشد عشق همین یکسخن آموخت مرا
بنده ساقیم ای خواجه زغم آزادم
دردسر چند دهی کس بتو نفروخت مرا
اهلی از برق غمش حاصل عمرت همه سوخت
آه از آن خرمن حسرت که دل اندوخت مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل بیانگر احساس عمیق شاعر نسبت به عشق و رنجهای آن است. شاعر در آغاز به سوز و شمعی اشاره دارد که جانش را روشن کرده و از مرگ و بیحالی به حیات و شعف بازگشته است. او خود را چون شهیدان میداند که در عشقش لباسی از خون به تن دارد.
شاعر در ادامه میگوید که مرشد عشق فقط یک نکته را به او آموخته: فقط بنوش و هیچ چیز دیگر نپرس. او خود را بندهای آزاد معرفی میکند و به غم و دردهایی که از عشق کشیده اشاره میکند. از احساس حسرت و سوختن دلش میگوید، اما در عین حال به زیبایی و جنون عشقش اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: وقتی دوباره مانند شمعی در صبح روشن شدم، جانم را سوزاند و مرا که قبلاً مرده بودم، زنده کرد.
هوش مصنوعی: چون شهدای عشق، جامهای خونین بر تن دارم؛ در آغاز، عشق تو این لباس را به تن من دوخته است.
هوش مصنوعی: موضوع این است که فقط از زندگی لذت ببر و از هیچ چیز دیگر سوال نکن. استاد عشق همین یک نکته را به من آموخت.
هوش مصنوعی: من مانند ساقی هستم که از غم آزاد شدهام، حالا دیگر نمیخواهم هیچ دردی را تحمل کنم، هیچ کس نتوانسته مرا به تو بفروشد.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به احساس عمیق ناراحتی و حسرت خود اشاره میکند. او میگوید که برق عشق و غم کسی او را به شدت درگیر کرده و تمام زندگیاش به خاطر این عشق سوخته است. همچنین به خرمن حسرتی که در دل دارد اشاره میکند، گویی درد و غم را بهعنوان باری سنگین در دلش انباشته کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.