گیریم که خود خار بلا اینهمه کشتیم
سر رشته تقدیر بتدبیر نوشتیم
دایم دل ما رام بهشتی صفتان است
پیداست ازین شیوه که مرغان بهشتیم
زان روی سفیدیم که با نامه سیاهی
حرف بد کس بر ورق دل ننوشتیم
باز ی و فکن طرح محبت که بدین شوق
خاک سر کوی تو بخونابه سرشتیم
ساقی ببهشت از عمل خیر رود خلق
ما را عملی نیست بتقدیر بهشتیم
در کشتی می لنگر شادی چو فکندیم
آسوده ز ویرانه این خانه خشتیم
اهلی سگ یاریم نداریم غم از عیب
این خوبی ما بس که بچشم همه زشتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی موضوعاتی چون تقدیر، عشق و زیبایی پرداخته است. شاعر معتقد است که با به دست آوردن آگاهی و درستکاری، میتواند تقدیر خود را بهبود ببخشد. او به بهشت و محبت اشاره میکند و میگوید که دلش به زیباییهای بهشت وابسته است. همچنین شاعری درباره خوب بودن در میان زشتیها و عدم نگرانی از عیبها سخن میگوید و این را نشانهای از بزرگی روح و نیکی خود میداند. در نهایت، او به اهمیت عشق و دوستی در زندگی اشاره میکند و اذعان دارد که از طریق محبت میتوان بر مشکلات فائق آمد.
هوش مصنوعی: با کمال میل میگویم که اگر بلایی بر سر ما آمده، پس باید قبول کنیم که خودمان با تدبیر و اندیشهامان را در این سرنوشت قرار دادهایم.
هوش مصنوعی: دل ما همیشه تحت تاثیر بهشتیان است و این موضوع از رفتار ما مشخص است که ما نیز شبیه پرندگان بهشت هستیم.
هوش مصنوعی: از آن جهت که چهرهام روشن است، زیرا هیچ کس را با کلمات زشت و نوشتههای سیاه بر دل خود آزرده نکردهام.
هوش مصنوعی: بازگشت و عشق خود را به نمایش بگذار، زیرا به این شوق و عشق، خاک را در سر کوی تو با خون خود آغشته کردیم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، انسانها با عمل نیکو به بهشت میروند، اما ما عملی نداریم و سرنوشتمان به بهشت سپرده شده است.
هوش مصنوعی: در کشتی، وقتی لنگر شادی را انداختیم، از ویرانی این خانه راحت شدیم و به آرامش رسیدیم.
هوش مصنوعی: ما با هیچ کمکی از دست کسی، هیچ نگرانی از عیبهایی که در وجود ماست نداریم؛ چرا که برای دیگران ما به قدری ناپسند هستیم که در چشمهایشان زشت به نظر میرسیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خرما نتوان خوردن از این خار که کشتیم
دیبا نتوان کردن از این پشم که رشتیم
بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم
ما کشتهٔ نفسیم و بس آوخ که برآید
[...]
خرما نتوان خورد ازین خارکه کشتیم
دیبا نتوان بافت بدین پشم که رشتیم
اطلس نتوان دوخت از ین پنبه که کشتیم
کمخا نتوان بافت ازین پشم که رشتیم
با جامه چرکن بسیه چال جحیمیم
[...]
دیبا نتوان یافت از این پشم که رشتیم
خرما نتوان خورد از این خاک که کشتیم
گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت
شاید که زمشاطه نرنجیم که زشتیم
ما تخم درین مزرعه جز اشک نکشتیم
یک رشته درین غمکده جز آه نرشتیم
چون آبله در زیر قدم راهروان را
بردیم بسر عمری و هموار نگشتیم
با گرمروی چون جرس از ناله شبگیر
[...]
یارب که دهد آب باین تخم که کشتیم
دست که دهد تاب باین رشته که رشتیم
حنظل ندهد شکر و شوره ندهد گل
تا خود چه دهد بار از این خار که کشتیم
بر دست خداوند بود محو و هم اثبات
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.