گنجور

 
ادیب الممالک

بیا که عید عرب جفت شد به عید عجم

رسید لشکر نوروز واضحی از پی هم

دو روز فرخ توأم به یکدیگر گشتند

چنانکه دولت و دین شد به یکدیگر توأم

لوای آل خلیل و درفش افریدون

فراشتند به یک جا بر آسمان پرچم

ز استقامت این هردو آشکارا بین

قوام دین عرب را ز شهریار عجم

نخفتم ای گل سیراب دوش تا به سحر

ز جور گیتی و از ترکتاز لشکر غم

به گوشم آمد از آهنگ مؤذن سحری

که ای ز دور جهان تن نژند و حال دژم

گرت شکنجه کند آسمان، مدار شکن

ورت خماند پیکر، منه برابر و هم

بگیر باده و بر چرخ دل منه که نماند

نه تاج بر سر کسری نه جام در کف جم

غمین مباش ز اوضاع روزگار و ببر

پناه بر در سالار دین و کهف امم

خدایگان خراسان علی بن موسی

جهان داد و دهش آسمان فضل و کرم

به آسمان و جهانش چسان کنم تشبیه

سیاه باد ورق سربریده باد قلم

که آسمان بدرش ذره‌ای‌ست در بر مهر

جهان به حضرت وی قطره‌ای برابر یم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم

بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم

لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد

دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم

مشعبد است غم عشق هر کجا باشد

[...]

فرخی سیستانی

همی روم سوی معشوق با بهار بهم

مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم

همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست

بهار من دو شود چون رسم به روی صنم

مرا بتیست که بر روی او به آذرماه

[...]

قطران تبریزی

خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم

کنون ببخت ملک متفق شدند بهم

چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران

از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم

ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف

[...]

مسعود سعد سلمان

نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم

کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم

چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ

مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم

بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم

گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم

گهی زندگره زلف او سر اندر سر

گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم‌ اندر خَم

رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه