به زیر سایه شاهی که مهر از پرتوش زاید
ولی حق که بر خورشید رخت از نور بخشاید
امیرالملک فرخ فر حبیب الله خان خواهد
به جشن عیش خود فرق از فرح بر فرقدان ساید
تمنا دارم از آن شمس طالع کز ره شفقت
ز نور چهر روشن بزم یاران را بیاراید
سوی دروازه دولاب و کوچه مسجد سنگی
در قایمقامی باغ را با شوق بگشاید
سرای نمره دو جنب یخچال صغیران را
بپرسد و اندر آنجا از در رحمت درون آید
به دل با دوستان جوشد به لب شهد و شکر نوشد
حدیث نغز بنیوشد غذایی نوش فرماید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به جشن و سروری اشاره دارد که در سایهی پادشاهی و مهربانی او برگزار میشود. امیرالملک فرخ فر حبیبالله خان در این جشن دعوت شده و از خدای بزرگ تقاضا دارد که با نور چهرهاش، فضای جشن را روشنا کند. اشاره به مکانهای خاص مانند دروازه دولاب و مسجد سنگی به جستجوی دوستان و شادمانی در آنجا دارد. در پایان، به شیرینی و لذتهای جشن و شور و شوق میان دوستان پرداخته میشود، با امید به برگزاری جشنی خوشایند و دلپذیر.
هوش مصنوعی: در زیر سایه سلطانی زندگی کن که نور او باعث شکوفایی مهر و محبت است، اما حقیقتی که میتواند به خورشید نور ببخشد، همیشه باید در نظر گرفته شود.
هوش مصنوعی: امیرالملک فرخ، حبیب الله خان، به مناسبت جشن شادی خود میخواهد که شادی و خوشحالی را بر ستارهها تابانده و بر آنها سایه بگسترد.
هوش مصنوعی: من آرزو میکنم که آن خورشید فرخنده با نیکی خود، با نور چهرهاش محفل دوستان را روشنی بخشد و زینت دهد.
هوش مصنوعی: به سمت دروازه دولاب و کوچهای که به مسجد سنگی میرسد، قدم برداشته و با شوق وارد باغ میشود.
هوش مصنوعی: از فردی در کنار یخچال کوچک بچهها پرسید و در آنجا با رحمت و مهربانی وارد شد.
هوش مصنوعی: دل با دوستان شاد و سرشار است و زبانش طعم شیرینی و خوشی را بیان میکند. همچنین داستانهای زیبایی را میشنود و از خوردن لذت میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می اکنون لعل تر گردد که گل رخسار بنماید
تو گویی گل همی هر روز در می رنگ بفزاید
می از گل گونه بستاند، گل از می رنگ برباید
گل و می را تو پنداری که یک مادر همی زاید
نگارینا بدین شادی مرا گر می دهی شاید
[...]
یکی بیجان و بیتن ابلق اسپی کاو نفرساید
به کوه و دشت و دریا بر همیتازد که ناساید
سواران گر بفرسایند اسپان را به رنج اندر
یکی اسپی است این کاو مر سواران را بفرساید
سواران خفتهاند وین اسپ بر سرشان همیتازد
[...]
کسی کو را عیان باید، خبر پیشش محال آید
چو سازد با عیان خلوت، کجا دل در خبر آید
جهان را شاه فرخ پی چنین باید چنین باید
که خلق عالم اندر سایه عدلش بیاساید
خجسته رای او در ملک راه فتنه بر بندد
مبارک روی او از خلق کار بسته بگشاید
چو دریا طبع او رادی کند دایم غنی ماند
[...]
ملامت نیست گر گویم مرا با دوست می باید
مگر قاضی بدین فتوا جوابی باز فرماید
چو مجنون از غمِ لیلی اگر زاری کنم زیبد
چو فرهاد از لبِ شیرین اگر شوری کنم شاید
از آن ترسم که قاضی گوید این از شرع بیرون است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.