گنجور

 
ادیب الممالک

امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد

همزه اش را در دلش کردم مجد شد

باد رحمت دائما بر اعتقادش

زانکه او قلبا برحمت معتقد شد

اشتها موجود و استعداد فاقد

پارتی بازی درآمد مستعد شد

معتمد بداعتماد خلق بر وی

خورد مال جملگی را معتمد شد

مجتهد هم مفتی و هم مفت خور بد

در زمان پول دادن مجتهد شد

مستبد در ابتدا بدمست بوده

مقعدش وارون کردم مستبد شد

 
sunny dark_mode