گنجور

 
ادیب الممالک

سزد ار سجده برد میر فراهانی را

گر ز خاقان گذرد مرتبه خاقانی را

ای امیر قرشی زاده کت اعجاز سخن

بند بر ناطقه زد منطق سحبانی را

گر برند اینگهر نظم تو در سوق عکاظ

کس پشیزی نخرد سلعه ذبیانی را

عرق از خجلت تشبیب تو از نیل گذشت

چهره طبع منوچهری دمغانی را

مدعی گو گله کم کن که بهر خس ندهد

فیض روح القدسی رتبه حسانی را

شعرا را همه گر سحر حلال است حدیث

دیده بگشا و ببین آیت عمرانی را

تا نیامد بسخن نطق تو معلوم نبود

کابرنیسان ز که آموخت درافشانی را

گر شود ختم سخن بر تو امیری چه عجب

کاخرین پایه همین است سخندانی را

کوس تسخیر فروکوب که در کشور نظم

بخت بر نام تو زد سکه قاآنی را

 
sunny dark_mode