شمارهٔ ۹۴ - در نکوهش محمدعلی میرزای مخلوع هنگام بستن و کشتن مشروطه خواهان در باغ شاه تهران
چو شه به دامن جادو و جنبل آرد چنگ
همیگریزد از او مردمی به صد فرسنگ
کدام جنبل و جادو نماید آن آثار
که آید از قلم و رأی مرد با فرهنگ
دریده شد دل مرد آن شیر گیر و ز جهل
همی نگارد افسون بچرم گرگ و پلنگ
دلش مسخر دیو است و از تهی مغزی
همی کند پی تسخیر دیو و دد آهنگ
چو عزم نیست ملک را شود عزیمت خوان
چو رنگ نیست بکارش رود پی نیرنگ
میان این شه و اسکندر اینت بس توفیر
که او شتافت پی نام و شاه ما پی ننگ
وزیر بار سکندر بدی ارسطالیس
وزارت شه ما را کند بهادر جنگ
بباغ خویش بنازد شهنشه ایران
چنانکه، ما نی، از کارخانه ارژنگ
چگونه باغی کز هر طرف در او نگری
ز خون بیگنهان لاله رسته رنگارنگ
نغوذبالله از آن دیولاخ تیره که هست
شرر فروز چو دوزخ سیه چو دود آهنگ
همی تو گوئی آنجا حدیقة الموت است
بجای سرو در آن نیزه جای سبزه خدنگ
بجای نار دل بیدلان طپیده بخون
بجای تاک سر خستگان ز دار آونگ
ریاض آن همه آکنده از بلا و نقم
حیاض آن همه انباشته بزهر و شرنگ
درختهاش عقابین و تازیانه و دار
کدیورش همه دژخیم چهره پر آژنگ
ز سیر سبزه سبزش جگر چو لاله بداغ
ز دیدن گل سرخش چو غنچه دلها تنگ
ز سیل اشک یتیمان و خون مظلومان
بگل فرو رود اسب و سوار تا آرنگ
تفوبر آن قلم و دست و تیغ و طوق و نگین
تفو بر آن علم و کوس و افسر و اورنگ
تفو بر آنکه چنین شاه را همی شمرد
ز جهل وارث جم یا خلیفه هوشنگ
بدان مثابه که ایران از او خرابی یافت
نیافت از ستم بیور اسب و پور پشنگ
دلش ز ناله و فریاد عاجزان بنشاط
چنانکه قحبه مست از نوای بربط و چنگ
تنش ز جهل و طمع کرده اند پنداری
ز چشم و گوش و زبان تا سرین و اشتالنگ
ز چه برآید همواره چون مه نخشب
بکه بماند فغواره چون شه شترنگ
چو بست خیش خود از شاخ شیخ شوخ پلید
بیوغ گردن آن گاو گردن کردنگ
شیار کرد دل خلق را و تخم خلاف
در آن بکاشت بدستور آن سفیه دبنگ
چو روید از دل این خاک جز نفاق و حسد
چه زاید از زن بدکاره جز نکوهش و ننگ
ندیم شه چو بود شاهدان بازاری
بتان سعتری و لعبتان دلبر شنگ
سوارهاش ندارند در نبرد شتاب
پیادهاش نیارند در گریز درنگ
بروز رزم ز ابرو کمان کند سردار
بگاه حمله ز مژگان سپه کشد سرهنگ
چو بست تیغ شه از خون بیگنه زنگار
کجا ز آینه معدلت زداید زنگ
شها خدای ترا داده این جهان فراخ
چرا کنیش چو زندان گور بر ما تنگ
چرا تو عشوه آن خربغا خری کار است
چو روسپی رخ تزویر خود ببوی و برنگ
ز بوی و رنگش بی رنگ و بوی خواهی ماند
چو هوش از اثر می خرد ز نشاه بنگ
ترا از آن چه سعادت رسد که گویندت
که آفتاب بشیر است و ماه در خرچنگ
کجا بکام دل اندر رسی که مست و خراب
تو خفته در چهی و آرزو بکام نهنگ
همیشه در هذیانی مگر بخواب اندر
تنت بسان فرنجک فشرده دست فرنگ
تو سفله کی بمقام شهان رسی حاشا
کجا سبق برد از اسب بادپا خر لنگ
چگونه خسبد و ایمن ز جان خویش زید
شهی که با سپه خود همیشه دارد جنگ
بیاد دار و فرامش مکن که سنگی سخت
نواختی بسر داد و دانش و فرهنگ
برای آنکه بمغز تو ناگهان کوبد
ودیعت است در انبان روزگار آن سنگ
فغان خلق برآوردی و برآید زود
ز خانمان تو بر آسمان غریو و غرنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وضعیتی انتقادی از یک پادشاه و حکومت او اشاره میکند. او پادشاه را متهم میکند که به جادو و نیرنگ روی آورده و مردمی را فراری کرده است. شاعر به طور ضمنی به مقایسه پادشاه با اسکندر میپردازد و میگوید که اسکندر برای نام و آوازه میجنگید اما پادشاه فعلی به دنبال ننگ و افکار خرافی است. او وضعیت کشور را بحرانی توصیف میکند، جایی که ظلم و ستم حاکم است و به جای خوشی و زیبایی، خون مظلومان بر زمین ریخته میشود. شاعر از فساد و جهل موجود در جامعه و نحوه حکمرانی پادشاه انتقاد میکند و به سرنوشت فاجعهآمیز مردم اشاره دارد. در نهایت، او به این فکر میکند که چگونه میتوان از این شرایط خلاص شد و نیاز به آگاهی و فرهنگ را تأکید میکند.
هوش مصنوعی: وقتی شاه به دامن جادو و ترفندها چنگ میزند، مردم به شدت از او فاصله میگیرند و حتی تا صد فرسنگ هم از او دور میشوند.
هوش مصنوعی: کدام سحر و جادو میتواند اثراتی به وجود آورد که قلم و نظر یک انسان با فرهنگ و دانا ایجاد میکند؟
هوش مصنوعی: دل مردی که شجاعت و قدرت دارد، به خاطر نادانی و جهل او آسیب میبیند و از این رو به دام افسونهای خطرناکی میافتد که مانند گرگ و پلنگ او را تهدید میکنند.
هوش مصنوعی: دل او تحت تاثیر دیوانگی است و به خاطر نادانیاش، در تلاش برای کنترل و تسخیر موجودات پلید و وحشی میباشد.
هوش مصنوعی: وقتی که ارادهای برای سلطنت وجود ندارد، تصمیمات به درستی اتخاذ نمیشوند. وقتی هم که هدف و نیتی در کار نباشد، انسان به فریبکاری و نیرنگ روی میآورد.
هوش مصنوعی: در میان این پادشاه و اسکندر تفاوت زیادي وجود دارد، زیرا او به دنبال نام و شهرت رفت، در حالی که پادشاه ما به دنبال ننگ و عیب میگردد.
هوش مصنوعی: وزیر سکندر، ارسطو را به مقام وزارت رساند، حالا ما نیز به وزیر شهید ما، بهادر جنگ، افتخار میکنیم.
هوش مصنوعی: شاهنشاه ایران به باغ خود مینازد و به زیباییهای آن افتخار میکند، در حالی که ما از جای دیگری به باغ او نگاه میکنیم.
هوش مصنوعی: چطور میتوان باغی را دید که از هر طرف به آن نگاه کنی و در آسمان آن، گلهای رنگارنگی از خون بیگناهانی گلگلی شده باشند؟
هوش مصنوعی: به دور از آن شرارت تاریک که مانند آتش دوزخ میسوزاند و شعلهور است.
هوش مصنوعی: تو میگویی آنجا سرزمین مرگ است و به جای درختان سرو، نیزهها جای سبزهها را گرفتهاند.
هوش مصنوعی: به جای غم و اندوه دلهای بیقرار، دلی پر از درد و رنج وجود دارد. به جای میوه انگور، بر روی درختان خستگانی که از زندگیشان آویزان شدهاند، میشود دید.
هوش مصنوعی: باغها پر از درد و مشکلات هستند و چشمهها از زهر و بدی پر شدهاند.
هوش مصنوعی: درختانش مانند عقابها است و شاخ و برگ آن همه حکم زندانهای سخت را دارند؛ چهرههای وحشتناک و ترسناکی که به نظر میرسد سردمداران ظلم و ستم هستند.
هوش مصنوعی: از شادابی سبزه، دل چون لاله داغ میشود و از دیدن گل سرخ او، دلها مانند غنچهها تنگ و فشرده میشوند.
هوش مصنوعی: از شدت اشکهای یتیمان و خون مظلومان، خون و کثیفی به گل و گیاه سرایت خواهد کرد.
هوش مصنوعی: از آن قلم و دست و تیغ و طوق و نگین بیزارم؛ همچنین از آن علم و کوس و تاج و تخت سلطنت نیز بیزارم.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به تحقیر کسانی میپردازد که ارزش یک شاه بزرگ را نادیده میگیرند و او را با افراد نادان و کمفهم مقایسه میکنند. به بیان دیگر، گوینده به شدت از این دیدگاه انتقاد میکند و آن را ناشی از نادانی میداند.
هوش مصنوعی: ایران به این دلیل که از بیدادگری رنج برد، نه از سواری اسب و نه از فرزند پشنگ، ویران شد.
هوش مصنوعی: دلش از ناله و فریاد بیچارگان سرشار است، مانند وضع زنی که از صدای ساز و آواز مست شده است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انسانها به دلیل نادانی و طمع، خود را از حقیقت دور کردهاند و به نوعی به تواناییهای خود در درک و شنیدن و گفتن، آسیب زدهاند. به عبارت دیگر، آنها به جای استفاده درست از این حسها، دچار اشتباهات و اعمال نادرست شدهاند.
هوش مصنوعی: چرا همیشه مانند ماه، خندان و شاداب به نظر میرسد، در حالی که مانند اسب وفاداری که در میدان جنگ است، ناله و زاری نمیکند؟
هوش مصنوعی: زمانی که جوان با شجاعت و استقلال عمل، بیتوجه به بند و زنجیرهایی که دیگران برای او ایجاد کردهاند، از مسیر خود و هدفهایش میگذرد و به جلو پیش میرود، قدرتمند و بیوقفه میتواند بر چالشها غلبه کند.
هوش مصنوعی: دل مردم را زخم کرده و در آن بذر نفاق افشاند به فرمان آن نادان پر سر و صدا.
هوش مصنوعی: زمانی که از دل این زمین چیزی جز اختلاف و کینه تولید میشود، چه انتظاری میتوان داشت از زنی که روی به فساد آورده، جز اینکه نکوهش و عیبجویی به بار بیاورد؟
هوش مصنوعی: وقتی که دوستان و همراهان پادشاه در کنار او هستند، زیباییهای بازار و دلرباییها بیشتر به چشم میآید.
هوش مصنوعی: سوارهها در نبرد عجلهای ندارند و پیادهها هم در هنگام فرار تردید نمیکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که سردار در میادین نبرد به سلاح آرایش ابرو اشاره میکند، سپهسالار با ناز چشمانش به میدان نبرد میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیر فرمانروایی به خون بیگناه آغشته شود، لکهای کج و معوج در آینه عدالت به جا میماند که پاک نمیشود.
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو این دنیای وسیع را به ما دادهای، پس چرا آن را مانند زندان تنگ و محدود میکنی؟
هوش مصنوعی: چرا تو با ناز و کرشمه در برابر دیگران ظاهر میشوی، در حالی که رفتار تو ناپسند و فریبنده است. اگر واقعی بودی، باید به بوی عطر و ظاهر فریبندهات توجه میکردی.
هوش مصنوعی: اگر از بوی و رنگ آن بگذری، دیگر بیرنگ و بیبو خواهی ماند، زیرا وقتی هوش و حواست تحت تأثیر می قرار میگیرد، دیگر چیزی از خودت نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: تو را از آنچه که به خوشبختیات مربوط میشود، میگویند که خورشید خبر خوشی است و ماه در دستانِ خنجر.
هوش مصنوعی: کجا میتوانی به خواسته قلبیات برسی، در حالی که تو هم مست و گرفتار هستی و در جستجوی آرزوهای بزرگتر از خودت غرق شدهای؟
هوش مصنوعی: همیشه در حال هذیان گفتن هستی مگر اینکه به خواب بروی و مانند یک فرنجک (نوعی لباس) به شدت در زندگیت فشرده شدهای.
هوش مصنوعی: تو نفرینی، چطور به مقام بزرگانی خواهی رسید؟ هرگز گمان نکن که یک الاغ لنگ بتواند از اسب تندرو سبقت بگیرد.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی در آرامش و امنیت خوابش ببرد در حالی که شاهی که دائم در حال جنگ با سپاهش است، وجود دارد؟
هوش مصنوعی: یاد داشته باش و فراموش نکن که تو به سختی و تلاش، همچنین دانش و فرهنگ را به دست آوردی.
هوش مصنوعی: برای اینکه ناگهان به عمق وجودت ضربهای وارد شود، درون انبار روزگار تو آن سنگ نهفته است.
هوش مصنوعی: صدای ناله و فریاد مردم به آسمان رسید و به زودی از خانهات بلند خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بکوه ساوه (ساده) ز تو مرگ بر نخواهد گشت
همی دراید در روی تو از آن آژنگ
اگر نخواهی بر دشت ساوه شو بنشین
وگر بخواهی درشو بقلعۀ بشلنگ
خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ
بر آوردندهٔ نام و فرو برندهٔ ننگ
شَهِ ستوده به نام و شه ستوده به خوی
شهِ ستوده به بزم و شهِ ستوده به جنگ
چو آفتاب سر از کوه باختر بر زد
[...]
ز موج دریا این آبر آسمان آهنگ
کشیر رایت پروین نمای بر خرچنگ
مشعبد آمد پروین او ، که در دل کوه
چو وهم مرد مشعبد همی نماید رنگ
سپهر رنگین زو گشت کوه سیم اندود
[...]
شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ
میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ
به دست راست شراب و به دست چپ زلفین
همیخوریم و همی بوسه میدهیم به دنگ
نبیذ و بوسه تو دانی همی چه نیک بود
[...]
ایا فروخته از فر و طلعتت او رنگ
زدوده رای تو ز آیینه ممالک زنگ
بلند رای تو خورشید گنبد دولت
خجسته نام تو عنوان نامه فرهنگ
ز نور رای تو مانند روز گردد شب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.