امام عصر چراگه به چاه گاه به غار
شود چو یوسف صدیق و احمد مختار
چرا چو گنج به ویرانه ها کشاند رخت
چرا چو ابر به بیغولها گشاید بار
چرا چو ماه بمغرب گراید از مشرق
چرا چو سیل بدریا شتابد از کهسار
چرا فرار کند ز آدمی بکوه و بدشت
چرا کناره کند از بشر بشهر و دیدار
ز چیست می نکند جای در بلاد و قری
چرا همی نزدی در دیار و در امصار
امام جان جهانست و در جهان چون جان
قرار دارد و جان راست و زو دوام و قرار
امام شمع طریق است و رهنمای فریق
نصیر عدل و صراط نجات آخذثار
چرا چراغ بر این کاروان نیفروزد
که بسته در کف دزدند و خسته در شبتار
چرا گزیده ز اخوان خویش عزلت و بعد
چرا گرفته ز ایوان خویش راه فرار
ز خانه خود باشد ملول و اینت عجب
که زنده نیست در این دار غیر ازو دیار
اگر ندانی ای نور دیده از من پرس
که چون ندانی تفسیر باید استفسار
هزار مرتبه افزون من این حدیث بلیغ
شنیده ام ز بزرگان و خوانده ام ز اخبار
رسول گفت در آخر زمان شود اسلام
غریب و خوار بدانسان که از نخستین بار
کنون غریبست اسلام و پیشوای جهان
ندارد از ستم و جور ملحدان زنهار
امام خون خورد از غصه هر زمان نگرد
که دین احمد مرسل غریب گشته و خوار
امام گریه کند زار بر شریعت و تو
سزد که گریی بر حال آن شهنشه زار
که هست بیمش ز احباب خویش نزاعدا
ز مسلمانش باشد خطر نه از کفار
چنانکه شیر خدا را شنیده ای بجگر
چه زخمها که رسید از مهاجر و انصار
امام را زین غاصبان مسند شرع
بهر دقیقه خطرها بود فزون ز هزار
نه زیب مانده بمسجد نه زیت در قندیل
نه نور هشته بمحراب و روشنی بمنار
شکسته گردن تقوی بزخم گر ز طمع
کشیده تیغ هوی بر گلوی استغفار
شنیده ای تو که اصل دوم ز دی داداست
ز داد نام خدا گشته در جهان دادار
کسیکه اصل دوم را بعمد منکر شد
کجا باصل نخستین همی کند اقرار
گر اینست حجت اسلامیان و آیت حق
سزاست بوسه بناقوس و سجده بر زنار
سلام کردن باید بمعبد هندو
نماز بردن شاید بقبله تاتار
خدای را مگر ای بی خرد تو نمیدانی
که حجت حق باید ستوده و ستوار
تو ناستوده و سست و پلید و کژ طبعی
ز فرط جهل شناور شده بلجه عار
دو روز کلک و زبانت گشوده شد که برفت
ز دست کلک و زبانت هزار سر بر دار
هزا فتوی دادی خلاف شرع و خرد
برای آنکه تجارت کنی در این بازار
تجارت تو و بال تو گشت و در پاداش
شوی ز میوه بستان خویش برخوردار
نصیبه تو شود خار خشک و حنظل تلخ
چرا که هیچ نکشتی بغیر حنظل و خار
چنانکه زهر بکام جهانیان کردی
علی الصباح ز ز قوم بشکنی ناهار
تو طامع دغل دزد را چه افتاده است
که نام حجت بر خود نهی باستکبار
دنی تر از تو کسی کاین خدیعه از تو خرید
تو جفت لاشه خر مرده ای و او کفتار
دهان کفتار از لاشه بویناک تر است
درون مرده خور آلوده تر شد از مردار
ز آبروی شریعت بکاستی آن روز
که خادمت بشریعت اضافه کرد خمار
مگر شریعت احمد شریعه . . . تست
که گه پیاده بدان در شوی و گاه سوار
تفو بر آن طمع و حرص و کذب و جهل و ریا
تفو بران سروریش و دراعه و دستار
لواشه باید و داغ و کلافه تا این خر
دوباره رام شود تن دهد ببردن بار
گر این لواشه ز مشروطیت بدست آید
بزیر بار کشم ز این خران همی بسیار
چنان ز نمشان بر سر فسار و برکون داغ
که آفرین رسد از نعلبند و از بیطار
خر لگدزن و بغل چموش را باید
علوفه دادن یکبار و بار یک خروار
علوفه بر خر سرکش فزون مده زیرا
چو سیر شد شکمش سرکشی کند ناچار
بسان کهنه وزیران مملکت که همی
لگد زنند چو بینند از ملک تیمار
فزون از آنچه رسد زان خسان بی تقوی
زیان بکشور و خزیان بدین و عقده بکار
از این وزیران بینیم درد و رنج و زیان
که بدتر از سگ و گرگند مردم سگسار
سگ درنده بخون کسان شود قانع
بر این و تیره بود نیز گرگ مردم خوار
هزار آفت از این خرمز وران در ملک
رسد که نیست فزون عده شان زده بشمار
یکی ازان ده ازالت شود چو از مسند
بجای آن دگری می بیابد استقرار
تمام مظهر یکدیگرند و پنداری
همه یکند و بروی و بخوی و بوی و نگار
بسان مهره نرد و پیاده شترنگ
همه موافق رنگند و مختلف رفتار
یکی بشاه برد حمله و یکی بوزیر
یکی به پنج کند جنبش و یکی بچهار
سگ از مناره و اشتر ز باره حمله برد
چو پاسبانخر و خر سست کو توال حصار
آیا مقامر دون کز برای سود و شتل
متاع دین خدا را کنی جهیز قمار
بیکدو زخم حریفان بدستخون بازی
حیات خویش و بمرگ اندرون فتی ز خمار
حمار حامل اسفار دیده ایم ولی
ندیده ایم شود گاو عامل او زار
تو آن خر خرف و گاو ریش گاوستی
که گشته عامل اوزار و حامل اسفار
بغیر دبه و بیدینی و شرارت طبع
نه هیچ دانی شغل و نه هیچ دانی کار
خراب کردی مسجد بساختی خنوت
بنا نهادی گلخن بسوختی گلزار
ز شوق وعده بگرمابه رفت و بیرون کرد
ز تن قمیص و ز سر معجر و ز پا شلوار
سپس ببست حنا بر زهار و نوره بزلف
بکند موی سر و شانه زد بموی زهار
کنون چو پیچک پیچیده بسرو و سمن
ولی چو باد خزانی وزد بباغ بهار
به پژمری و بیفتی ز باد و گندبروت
چنانکه آگهی از قصه کدو و چنار
به میل شه نشود کار فاسدت اصلاح
فساد دهر کجا چاره یابد از عطار
کجا توان بتو تفویض حل و عقد امور
که می ندانی خود حل و عقد بند ازار
از آستین تو کی سر زند مصالح ملک
که از مصالح رندان همیزدی آهار
برآمده شکمت چون زنان آبستن
ز بسکه خورده ای اصلاق و برده ادرار
چرا بوقت لقاح از محاض نندیشی
که هست گادنت آسان و زادنت دشوار
در آن بساط که باشد مشیر سلطنه صدر
در آن سپه که بهادر امیر شد سالار
از آن بساط نزاید بغیر نکبت و رنج
وز آن سپه نرسد جز نحوست و ادبار
شنیده ام که بهادر امیر خود را خواند
ز نازکی و طراوت گل همیشه بهار
کجا همیشه بهار است آنکه چون دم دی
خزان برد بگلستان حیدر کرار
ز نغمه دم او روح عدل شد مسموم
که زهر مار بود در دهانش چون سگ هار
ز اتفاق مجلل چنان دلش مغرور
که غافل آمده از اختلاف لیل و نهار
ز هر طریق و ز هر در که قصه آغازم
دوباره روی سخن زی تو آید ای غدار
توئی که آلت اجرای قصد غیر شدی
چو گاو کور که بستش بر آسیا عصار
بهر که سنگ زنم کله تو در نظر است
بنص اعنی ایاک فاسمعی یاجار
منم عذاب تو و ز این عذاب نی تخفیف
منم بلای تو وز این بلا مجو زنهار
مباش سخت که تو گندمی و من طحان
مکن ستیزه که تو اشتری و من جزار
کجا تواند گندم بآسیابان جنگ
چگونه یارد اشتر بساربان پیکار
ز تنت پوست کنم چون ز میشها قصاب
کدنگ بر تو زنم چون بخیشها قصار
بدست خویش دهی مرگ خویشرا سامان
چو گوسفندی در گردنش زناد و شفار
همی بخواهد واحد یموت سرکش من
که با کدوی تو مشت آزمون کند یکبار
بود بتازی واحد یموت آن یکزخم
که هست دسته اش از چوب و کله اش از قار
از آن سبب که ز قیر است کله سر او
عرب بخواند آن را بلفظ خود مقوار
اگر ندیدیش اینک ببین که عزرائیل
در فتوح گشاید ترا بدین افزار
چو این نشادر معوج بمستقیم تو شد
برون رود ز سرت سکسکی شوی رهوار
ز عر و عر و جهیدن به تیز تیز افتی
چنانکه فاعتبروا منه یا اولی الابصار
ز شومی تو بر اسلام آن بلیه رسید
که بکر راز بسوس و ثمود را ز قدار
زند ز دست تو فریاد مره بن لوی
کند بجان تو نفرین ربیعه بن نزار
چنان ز نفخه شیطان بخواب مرگ دری
که بانک صور قیامت نمی کند بیدار
ولی امام زمان ریشه ات براندازد
بزور پنجه خونین و تیغ آتشبار
بجای آنکه مقدم شدی چو پیش آهنک
رسد که توشه کش اشتران شوی بقطار
همان عمامه که دام ضلالت تو شده است
کشد امام بخرطومت اندرون چو مهار
خلیل حق بهمان تیشه بت همی شکند
که بت بدان بتراشیدی آزرنجار
بلی چو خانه خدا پا نهد بخانه خویش
یکی است آمدن یار و رفتن اغیار
نه گرگ در گله آید نه زاغ در بستان
نه خر بخر من ماند نه موش در انبار
درخت بدرا از ریشه برکند دهقان
بنای کژ را از بن برافکند معمار
چو دیو خسته شد آتش زند به پیکر دیو
چو مار کشته شد اخگر دمد بخانه مار
چو شست دامن دین را از این پلیدیها
همی بسوزدشان خانمان و زاد و تبار
امام از رگ و از ریشه شان خبر دارد
خلاف ما که ندانیم خود یکی ز هزار
حواله کردم ملک جهان و هر چه در اوست
بخاندانش حتی الجدار و المسمار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره غیبت امام عصر (عج) و ناامیدی مسلمانان از اوضاع فعلی جهان اسلامی نوشته شده است. شاعر به دلایل دوری امام از جامعه اشاره میکند و به مظلومیت اسلام در برابر جائران و ظلم شریرانی که دین را تحریف کردهاند، میپردازد. او نگران است که پیشوایی که باید نور و هدایت باشد، به دلیل جهل و فساد در میان مردم غریب و خوار گشته است. همچنین از حال مسلمانان مینالد و آنان را به گریه بر حال امام و دین خود دعوت میکند.
شاعر با بیان استعاراتی مانند "امام چون یک شمع راهنماست"، به وضع کنونی که دین و شریعت در خطر هستند، انتقاد میکند و به فساد و ناکارآمدی مسئولان اشاره میکند. او از اسلام و آموزههای آن دفاع میکند و کسانی را که به نام دین و به طمع دنیا به فساد دامن میزنند، به باد انتقاد میگیرد. در نهایت، با حرمت و اشک بر حال امام و دین، از امید به ظهور امام و اصلاح اوضاع سخن میگوید.
هوش مصنوعی: امام زمان به گاهی در چاه و زمانی در غار پناه میبرد، همانطور که یوسف و پیامبر نیز در زمانهای سخت به اینگونه مکانها پناه میبردند.
هوش مصنوعی: چرا مانند گنجی که در ویرانهها پیدا میشود، وسایل خود را به جاهای خراب و بیفایده میبرم؟ چرا همچون ابری که بارانش را در جاهای خالی میریزد، احساسات و نعمتهایم را در مکانهای بیارزش نثار میکنم؟
هوش مصنوعی: چرا وقتی ماه از سمت شرق میآید، به سمت غرب حرکت میکند؟ چرا وقتی سیلابی به راه میافتد، از کوهها به سوی دریا میروید؟
هوش مصنوعی: چرا انسان باید از زندگی در کوهستان و دشت فرار کند؟ چرا باید از ارتباط با دیگران و زندگی در شهر و دیدار با مردم دوری بجوید؟
هوش مصنوعی: چرا در شهرها و روستاها جا نمیکنی؟ چرا در سرزمینها و مناطق مختلف نزدیک نمیشوی؟
هوش مصنوعی: امام به مانند جان در عالم هستی حضور دارد و وجود او باعث ثبات و ادامه حیات جهان است. به عبارتی دیگر، امام همچون روحی است که در جسم جهان جاری است و بدون او، جهان دچار عدم و آشفتگی خواهد شد.
هوش مصنوعی: امام مانند شمعی است که راه را روشن میکند و به گروهها هدایت میکند. او پشتیبان عدالت و مسیر نجات است.
هوش مصنوعی: چرا در این کاروان چراغی روشن نمیشود، در حالی که آنها اسیر دزدیاند و در تاریکی خسته هستند؟
هوش مصنوعی: چرا از خانوادهاش کنارهگیری کرده و دوری میکند؟ چرا از خانهاش راه فرار پیدا کرده است؟
هوش مصنوعی: شخصی از خانهاش ناراضی است و این موضوع عجیب است که در این دنیا فقط او زندگی نمیکند و دیگران هم هستند.
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی، ای عزیز من، از من بپرس. چون وقتی چیزی را نمیدانی، باید سوال کنی و توضیح بیشتری بخواهی.
هوش مصنوعی: من بارها و بارها این سخن عمیق را از افراد بزرگ شنیدهام و آن را در اخبار خواندهام.
هوش مصنوعی: پیامبر گفت در آخرالزمان، اسلام به حالت بیگانه و مظلوم در میآید، همانطور که در ابتدا بود.
هوش مصنوعی: اکنون اسلام در وضعیتی غریب قرار دارد و رهبری برای جهان ندارد. از ستم و ظلم ملحدان، ایمن باش.
هوش مصنوعی: امام به خاطر غصههایی که داشت، سختیها را تحمل کرد و هرگز با بیخبری از وضعیتی که دین پیامبر احمد به خاطر بیتوجهی دچار غم و ضعف شده است، نگذشت.
هوش مصنوعی: امام به شدت بر دین و قانون گریه میکند و تو نیز شایسته است که بر وضعیت آن پادشاه رنجور اشک بریزی.
هوش مصنوعی: بیم او از دوستان خود بیشتر است، زیرا از مسلمانان خطرناکتر است تا از کفار.
هوش مصنوعی: شیر خدا، یعنی علی (ع)، زخمهای زیادی را از مهاجران و انصار تحمل کرده است.
هوش مصنوعی: امام به خاطر دسیسههای غاصبانی که بر مسند شرع نشستهاند، در هر لحظه با خطرهای زیادی مواجه است که تعداد آنها از هزار بیشتر است.
هوش مصنوعی: نه زیبایی در مسجد باقی مانده است، نه روغنی برای چراغ، نه نوری در محراب و نه روشنایی در منار وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان بخواهد به خاطر خواستههای خود، تقوا را زیر پا بگذارد، در واقع به خود آسیب میزند و در این حالت استغفار در مقابل او بیفایده میشود.
هوش مصنوعی: شنیدهای که اصل دوم از دیانت زرتشتی، به خداوند توجه دارد و به عدالت او اشاره میکند، به طوری که نام خدا باعث شده در جهان، عدالت برقرار شود.
هوش مصنوعی: کسی که به عمد اصل دوم را انکار کرده، چگونه میتواند به اصل اول اعتراف کند؟
هوش مصنوعی: اگر این دلیل و نشانه مسلمانان و آیت خداوند باشد، پس برای بوسیدن زنگ و سجده کردن بر کمربند (زنان) سزاوار است.
هوش مصنوعی: باید به معبد هندو سلام بدهی و نماز بخوانی، شاید که به قبله تاتار برسی.
هوش مصنوعی: آیا تو نمیدانی ای نادان که دلیل حق باید با ستایش و استواری ارائه شود؟
هوش مصنوعی: تو بیتیه و ناپایدار و ناپاک و بدخلق هستی و از روی نادانی در حال غوطهور شدن در عذاب و رسوایی هستی.
هوش مصنوعی: دو روزی که با ترفند و سخن خود را آزاد کردهای، باید مراقب باشی که اگر این روند ادامه یابد، ممکن است از دستت برود و در نتیجه، با مشکلات زیادی مواجه شوی.
هوش مصنوعی: تو به خاطر سود مالی و تجارت در این بازار، نظراتی دادی که با شرع و عقل در تضاد است.
هوش مصنوعی: تجارت و سرمایهگذاری تو به ثمر نشسته و در نتیجه کار و تلاشت از حاصل زراعت خود بهرهمند خواهی شد.
هوش مصنوعی: سرنوشت تو از خار خشک و خربزه تلخ خواهد بود، زیرا تنها چیزهایی که کاشتهای، خار و خربزه تلخ است.
هوش مصنوعی: چنانکه زهر صبحگاهی بر جهانیان آسیب میزند، تو نیز با نیرنگ و فریب مردمان را شکست میدهی.
هوش مصنوعی: تو که خودت دزد و فریبکار هستی، چه شده که ادعای حجت میکنی و خود را برتر از دیگران میدانی؟
هوش مصنوعی: کسی که این هدیه را از تو گرفته، از تو بیارزشتر است. تو مثل لاشهی یک خر مردهای و او شبیه کفتاری است که بر سر آن نشسته.
هوش مصنوعی: دهان کفتار از بوی بد جسدها نیز ناخوشایندتر است و در دل چیزهایی که مردهخوارند، آلودگی بیشتری نسبت به جسدهای مرده وجود دارد.
هوش مصنوعی: روزی که خادم دین، چیزی به شریعت اضافه کرد که با اصل آن مخالف بود، آبروی شریعت کم شد.
هوش مصنوعی: تنها راه و روش دین اسلام است که گاهی باید پیاده به آن عمل کنی و گاهی نیز میتوانی با عزت و احترام به سوی آن بروی.
هوش مصنوعی: این شعر به طمع، حرص، دروغ، نادانی و ریاخواری اعتراض میکند و بر آن چیزهایی که باعث فخر و خودپسندی میشود، خشم و نفرت نشان میدهد. شاعر بر این باور است که این ویژگیها و رفتارها ناپسند و بیارزش هستند و سزاوار تحقیر و نکوهشاند.
هوش مصنوعی: برای آرام کردن این خر و باربرداری از آن، باید لواش (غذای مناسب) و حرارت و تلاطم ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: اگر این بحران از دوران مشروطیت ریشه بگیرد، بار سنگینی را به دوش میکشم، حتی اگر از طرف این افراد بیحکمت باشد.
هوش مصنوعی: بر اثر رطوبت و آبی که در سر و صورتش وجود دارد، آنقدر داغ و سوزان میشود که هر بینندهای به شگفتی و تحسین میافتد، مثل کسی که در کار نعلبندی یا پرورش اسب مهارت دارد.
هوش مصنوعی: برای اینکه خر بدقلق و لگدزن را مهار کنی، باید یک بار غذای کافی به او بدهی و در هر بار به اندازه زیادی این کار را انجام دهی.
هوش مصنوعی: به حیوانی که سرکش و نافرمان است، خوراک زیاد ندهید؛ زیرا وقتی که سیر شود و شکمش پر گردد، بیشتر به سرکشی و نافرمانی روی میآورد.
هوش مصنوعی: مانند وزرای کهنهکار کشور که زمانی که مشکلاتی را در حکومت میبینند، تلاش میکنند به جای حل مسئله، به انتقاد و شکایت میپردازند.
هوش مصنوعی: بیش از آنچه که بر این بیتقواها نازل میشود، به سرزمین و مردم آسیب میرسد و این درد و مشکل آنها را درگیر میکند.
هوش مصنوعی: از این وزیران چیزی جز درد و زیان نمیبینیم که به مراتب بدتر از سگ و گرگ هستند؛ مانند مردمی هستند که در جایی پر از درندگی و بیرحمی زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: سگ درندهای که خون انسانها را میمکد، به این کار راضی است و در تاریکی هم به زندگی ادامه میدهد. همچنین، گرگهایی که به مردم آسیب میزنند، همواره در جستجوی طعمه هستند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در سرزمین خرمز، مشکلات و آسیبهای زیادی به وجود میآید که شمار آنها بسیار زیاد است و هیچ چیزی نمیتواند تعداد آنها را بیشتر یا کمتر کند.
هوش مصنوعی: وقتی یکی از آن ده نفر به مقام و موقعیتش پایان میدهد، نفر دیگری به جای او جایگاه را میگیرد و به ثبات میرسد.
هوش مصنوعی: همه موجودات نشانههایی از یکدیگر هستند و به نظر میرسد که همه آنها یکی هستند ؛ در ظاهر، شخصیت، ویژگیها و حسهای مختلف، همه به هم مرتبطاند.
هوش مصنوعی: مثل مهرههای نرد و پیادههای شطرنج، همه با رنگ یکسانی هستند، اما رفتارها و عملکردهایشان متفاوت است.
هوش مصنوعی: فردی به شاه حملهور شد و فردی دیگر به وزیر. یکی دیگر به سمت پنج نفر حرکت کرد و یکی دیگر به سمت چهار نفر.
هوش مصنوعی: سگ از مناره و شتر از بام به سمت دروازه حمله کردند، همچنان که نگهبانان به دفاع پرداختهاند. ای خر و الاغ، که در حصار ضعیفی قرار داری، به چه چیز تکیه کردهای؟
هوش مصنوعی: آیا از انصاف خارج میشوی و برای نفع خود، دین خدا را به عنوان وسیله قمار و بازی قرار میدهی؟
هوش مصنوعی: زخمی که بر دل حریفان میزنم، باعث میشود که زندگیام با چالش و دردهایی همراه شود، اما این دردها در عمق وجودم به مرگ و نابودی میانجامد، مانند کسی که در غم و افسردگی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: ما الاغهایی را دیدهایم که بار کتابها را حمل میکنند، اما هرگز ندیدهایم که یک گاو، به عنوان کارگر، با حالتی نزار و زار کار کند.
هوش مصنوعی: تو مانند حیوانی احمق و بیخبر هستی که فقط ابزارها را حمل میکند و کتابها را به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: تنها به جز شر و بدیها و نادانی، هیچکس چیزی از کار و شغل نمیداند.
هوش مصنوعی: تخریب کردی معبدی را و به جای آن آرامشی بنا کردی، آتش به خرمنی زدی و باغی را به خاکستر نشاندی.
هوش مصنوعی: از شدت شوق به وعده اینقدر ذوقزده شد که در حمام، لباس و حتی پوششهای دیگرش را از تن درآورد.
هوش مصنوعی: سپس حنا را بر دستان خود زد و با نوره موهایش را رنگ کرد و با شانه به موهایش آراست.
هوش مصنوعی: حال که پیچک به درختان سرو و سمن پیچیده است، اما با وزیدن باد خزان، باغ بهار را ترک میکند.
هوش مصنوعی: اگر پژمرده شوی و تحت تأثیر باد قرار بگیری، به گونهای خواهی بود که هیچ اطلاعی از داستان کدو و چنار نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: اگر به خواسته و خواست پادشاه توجه نشود، اصلاح امور فاسد زندگی انسان امکانپذیر نیست. چه راهحلی میتواند از عطار برای بهبود اوضاع پیدا شود؟
هوش مصنوعی: چطور میتوانم امور را به تو واگذار کنم در حالی که خودت نمیدانی چگونه مشکلاتت را حل کنی؟
هوش مصنوعی: چه چیزی از آستین تو بیرون میآید که بتواند به کشور خدمت کند، در حالی که تو حتی از خواستههای نوشندگان نیز غافل هستی؟
هوش مصنوعی: شکمت به اندازهای بزرگ شده که مانند شکم زنان باردار به نظر میرسد، چون به قدری غذا خوردهای که به شدت دچار نفخ و ناراحتی شدهای.
هوش مصنوعی: چرا وقتی به ایجاد رابطه فکر میکنی به راحتی آن توجه نمیکنی، در حالی که در زمان زایمان به دشواریهاش فکر میکنی؟
هوش مصنوعی: در جمعی که مقام و منزلت بالایی دارد، کسانی چون مشیر السلطنه و امیر بهادر در مقام رهبری و فرماندهی هستند.
هوش مصنوعی: از آن جمع و جور و خوشگذرانی چیزی جز بدبختی و زحمت نمیزاید و از آن لشکر، جز نحسی و ناکامی حاصل نمیشود.
هوش مصنوعی: شنیدهام که امیر بهادر به زیبایی و لطافت گل همیشه بهار خود را دعوت کرده است.
هوش مصنوعی: کجا همیشه بهار وجود دارد؟ جایی که مانند روز دی، خزان نتواند گلستان حیدر کرار را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: از صدای او روح عدالت مسموم شد، چرا که زهر مار در دهانش مانند دندانهای سگ هار بود.
هوش مصنوعی: از روی خوشگذرانی و تجملات، دلش چنان مغرور شده که از تغییر شب و روز غافل است.
هوش مصنوعی: از هر راه و از هر مبدأیی که قصهام را شروع کنم، باز هم صحبت به تو خواهد رسید ای خائن.
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که به وسیلهای برای اجرای خواستههای دیگران تبدیل شدهای، مانند گاو کور که برای آسیاب کردن دانهها به کار گرفته شده است.
هوش مصنوعی: برای کسی که سنگ میزنم، تنها تو در نظر داری. به درستی میگویم، ای همسایه، بشنو!
هوش مصنوعی: من خود بهانه عذاب توام و از این عذاب هیچ تخفیفی نمییابم. من دردسر تو هستم و از این دردسر، به تو هیچ کمکی نمیتوانم بکنم.
هوش مصنوعی: سخت نگیر که تو دانهای باارزش و من آردکنندهام. دعوا نکن که تو حیوانی بزرگ و من قصاب هستم.
هوش مصنوعی: کجا میتواند گندم به آسیاب برود، وقتی که جنگ در راه است؟ چگونه میتواند برادر در شرایط جنگ از شتر نگهداری کند؟
هوش مصنوعی: من پوست تو را میکنم مانند قصابی که میشها را میکشد و بر تو ضربه میزنم مانند کسی که با ابزار کشنده کار میکند.
هوش مصنوعی: با دست خود سرنوشت خود را مناسب میسازی، مانند گوسفندی که گردنبندش را بر تن میکنند و به سامان میآورند.
هوش مصنوعی: یک موجود واحد و سرکش میخواهد که با کدوی تو یک بار در آزمونی سخت و دشوار مواجه شود.
هوش مصنوعی: یک موجود زنده به نظر میرسد که با یک زخم عمیق به زندگی ادامه میدهد. این موجود بخشی از بدنش از چوب ساخته شده و سرش از قارچ است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه سر او از قیر ساخته شده است، عربها آن را به نام خود "مقوار" مینامند.
هوش مصنوعی: اگر او را ندیدی، اکنون ببین که فرشته مرگ با این ابزار تو را به سرنوشت خود خواهد برد.
هوش مصنوعی: زمانی که نشانههای کجی به سمت درست و مستقیم تغییر کند، از ذهنت افکار بیمورد و پریشان خارج میشود و به آرامش و سادگی میرسید.
هوش مصنوعی: از صدای خر و جهش آن بپرهیز، که همچون تیزبری میافتی؛ پس بیاموزید و اعتبار کنید از این نشانه، ای صاحبان بصیرت.
هوش مصنوعی: از بدیهای تو بر اسلام بلایی نازل شد که تیرگی و راز را بر دو قوم بکر و ثمود تحمیل کرد.
هوش مصنوعی: فریاد زنده از دست تو، مرگ را نخواهد پذیرفت و نفرین ربیعه بن نزار به جان تو خواهد رسید.
هوش مصنوعی: به گونهای خوابیدهای که نفخه شیطان تو را به خواب مرگ برده است، در حالی که صدا و فراخوان روز قیامت تو را بیدار نمیکند.
هوش مصنوعی: امام زمان با قدرت و شدت، ریشه تو را از دل زمین بیرون خواهد آورد و این کار را با دستانی پر از خون و سلاحی آتشین انجام خواهد داد.
هوش مصنوعی: به جای آنکه جلو بیفتی، بهتر است مثل یک کاروان، همراه دیگران راه بیفتی و بار و توشه خود را با آنها به دوش بگذاری.
هوش مصنوعی: همان عمامهای که باعث گمراهی تو شده، امام آن را مانند مهاری بر روی فیل تو میکشد.
هوش مصنوعی: خلیل خدا با همان تیشهای که بت را میشکند، به مخلوقی اشاره دارد که آن بت را خود درست کرده است. در واقع، این اشاره به مبارزه با بتپرستی و نادرستی است.
هوش مصنوعی: آری، زمانی که خداوند به خانهاش قدم میگذارد، در واقع این نشاندهندهای از وحدت است. به بیان دیگر، ورود یار، همانند خروج دیگران، به یک معناست.
هوش مصنوعی: نه در گله، گرگ وجود دارد و نه در باغ، زاغی دیده میشود. نه الاغی باقی مانده و نه موشی در انبار پیدا میشود.
هوش مصنوعی: کشاورز درختی را که از ریشه در حال رشد بود، قطع میکند و معمار نیز بنایی را که به طور نادرست ساخته شده، از اساس خراب میکند.
هوش مصنوعی: وقتی دیو خسته و ناتوان شد، آتش به جانش میافتد و او را میسوزاند. مانند ماری که کشته شده، آتش نارنجیاش به خانه میآید و پخش میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که دامن دین را از این ناپاکیها بشویند، خانه و زندگی و نسل آنها را به آتش میکشد.
هوش مصنوعی: امام باخبر است از اصل و ریشهی مردم، در حالی که ما که آگاهی نداریم، شاید یکی از هزاران باشیم.
هوش مصنوعی: من مالکیت جهان و هر آنچه در آن هست را به خاندانش واگذار کردم، حتی دیوار و میخ.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.