ای دل چو ز تن کاهی در جان بفزائی
در جلوه ز صاحبنظران هوش ربائی
ور بسته زنجیر سر زلف بتانی
سخت است ز زنجیر غمت روی رهائی
تا چند گرفتاری در چاه زنخدان
جهدی کن کز چاه طبیعت بدر آئی
انجام کمال است چو وارسته ز مالی
پاداش هوان است چو در قید هوائی
گر قدر رخ خویش هر آئینه بدانی
این روی چو آئینه بهر کس ننمائی
تو مخزن یاقوتی و تو معدن گوهر
انصاف نباشد که کنی کاه ربائی
تو صورت رحمانی در کسوت انسان
بردار نقاب خودی از روی خدائی
آنرا که نگنجد بجهان در دل تو جاست
تا چند پیچیده در این تنگ قبائی
می نوش و قدح گیر که در خلوت انسی
بنشین و سخنگوئی که همصحبت مائی
اندر خفقان است دل بلبله باید
امروز بیائی و رگ از وی بگشائی
وین زنگ که بر آینه خاطر ما شد
با یک قدح از آن می روشن بزدائی
من تشنه آن غالیه بو باده سر خم
ویژه که کند باد سحر غالیه سائی
گردید عیان عید ولی الله تو نیز
ایمان به ولی داری و از اهل ولائی
آن عقل نخستین که ز آغاز تکون
بر عالم ایجاد بود علت غائی
تیغ و فرسش خالق هر ناری و بادی
حلم و کرمش باعث هر خاکی و مائی
فرخنده علی بن ابی طالب مکی
یار صلحا دشمن زشتان مرائی
ای زاهد بی زرق که دنیا را خصمی
ای ماجد اعقل که جهان را تو خدائی
موسی حقیقت را هارون وزیری
عیسای طریقت را شمعون صفائی
گیرم که فلک همچو رحی دارد گردش
دست تو بود محور و تو قطب رجائی
در کشور تجرید خداوند بزرگی
در لشکر توحید امیرالامرائی
در روضه ایجاد نخستین ثمری لیک
در خلوت احمد دومین آل عبائی
گه بر سر شاهان اولوالعزم امیری
گه بر در سلطان اولی الامر گدائی
با رایت منصور نبی قاید جیشی
در آیت مسطور نبی سخت بنائی
تبریک خداوندی و تایید ترا من
دربار خداوند کنم چامه سرائی
شاهی که بکوتاهترین جامه قدرش
نه طاق فلک را نبود دست رسائی
شهزاده آزاده ولیعهد فلک مهد
شایسته فرماندهی و کامروائی
والا خلف الصدق ملک ناصر دین شه
گز جد و پدر ارث برد افسر شائی
ای آنکه بتقدیر بود امر تو توام
وی آنکه بتحقیق تو همدست قضائی
فرهنگ و خرد راهنمای ملکان شد
اما تو بفرهنگ و خرد راه نمائی
تا خلق به یکتائیت اقرار نمایند
شد پشت فلک را بدرت شکل دوتائی
مادرت مگر بهر شهی زاد که گوئی
کاری بجز از پادشهی را تو نشائی
در گوهر هر کس هنری باشد از وی
با خنجر برانش محال است جدائی
چونانکه سها صنعت خورشید نتابد
خورشید هم ایدون نتوان کرد سهائی
دست تو چو موسی ید و بیضا کند اینک
بر موسی دست تو کند خامه عصائی
دردی بگه خشم و دوائی گه رحمت
یا للعجب ای شاه که دردی و دوائی
در بزم چو بنشینی خورشید کمالی
در رزم چو بخروشی باران بلائی
گوش فلک از ناله مظلومان کر بود
دست تو بیک سیلی دادش شنوائی
از همت خود سلم و معراج بسازی
تا بر سر این گنبد گردنده بر آئی
کوبی بسرش پای کزین پس ننماید
در خاک غلامان درت بی سر و پائی
جز کلک تو کان خط سیه زاد ندیدیم
هندو بچه از نطفه ترکان خطائی
کلک تو چو حوری که بود اهرمن آسا
تیغ تو چو دیوی که کند حور لقائی
گر خاک نه در پای تو شد گفتم ارضی
ور چرخ نه در دست تو گفتم که سمائی
عمان اگر از طبع بلندت نزدی موج
هرگز ننمودی چو کفت گوهر زائی
دریا نتوان بگشود سدی که تو بندی
گردون نتوان بست دری کش تو گشائی
فضل از سخنان تو بیندوخت مبرد
نحو از کلمات تو بیاموخت کسائی
تیغ تو کند پی فرس رستم دستان
جود تو کند طی ورق حاتم طائی
ای دولت دنیا بکف دست ولیعهد
تو بر مثل نخجیر در جوف فرائی
ای نیر اعظم تو در آن سایه جاوید
مانند غرابی ببر چتر همائی
ای شاه تو شروان شه و این ذره نظامی
ای شاه تو بهرام شه و بنده سنائی
حاشا که مرا پایه از این هر دو بکاهد
چونانکه تو در پایه بر آن هر دو فزائی
اما اثر همت شاهانه ات امید
در چشمه ی حیوان کندم راهنمائی
با پرتو لطف و اثر تربیت تو
بندم بعدد رسم و ره هرزه درائی
شعرم ز ثریا و ز شعری گذرد ز آنک
جستم ز درت نام امیرالشعرائی
خاقانی شروانی اگر بی ادبانه
این بیت سراید ز در بیهده خائی
گر تیغ علی فرق عدو یکسره بشکافت
البرز شکافی تو اگر گرز گرائی
حقا نه بهنجار سخن گفت و ندانست
دانا نکند زینسان ممدوح ستائی
دفلی نچشاند ثمر نخله خرما
حلیت ندارد اثر مهر گیائی
سخت است که خرمهره بالماس ستانی
زشت است که خر زهره بر مشک بسائی
من شاعر شروان نیم ای شاه جهانبان
بل زشت شمارم سخن مرد ریائی
گویم بمدیح تو که یاقوت ایمان
البرز شکافی تو اگر گرز گرائی
تاج سر شاهان جهانی بحقیقت
چون شاه ولایت را خاک کف پائی
تا نام ترا مریخ بنوشته به خنجر
تا نام ترا خورشید هندوی سرائی
صد ترک چو مریخ بدرگاه تو قربان
صد ماه چو خورشید براه تو فدائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عظمت و مقام والای انسانی و الهی میگوید. شاعر به دل و جان اشاره میکند و از زیبایی و کمال درونی افراد سخن میگوید. او به قید و بندهای دنیوی اشاره میکند و از مخاطب میخواهد که از این بندها رهایی یابد و به ذات حقیقی خود بپردازد.
شاعر به مقام علی (ع) و شخصیتهای بزرگ تاریخ اشاره دارد و آنها را الگوهایی برای رهبری و فرماندهی معرفی میکند. او از فضایل و ذاتی خوبیها سخن میگوید که در انسانها نهفته است و اینکه آنان باید به شناخت خود و خداوند برسند.
شاعر همچنین به قدرت و اراده انسان در ایجاد تغییر و تأثیرگذاری بر جهان اشاره میکند و در نهایت به ستایش از شخصیتهای ممتاز و رهبری میپردازد که در تاریخ بشری تاثیرگذار بودهاند. این شعر ترکیبی از زیباییشناسی، فلسفه و دعا است و به الگوهای عالی انسانی و الهی ارج مینهد.
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که از تن فاصله میگیری و به جان افزونی، در زیبایی و جلوهات، دانشمندان و صاحبنظران را جذب میکنی و توجه آنها را به خود جلب مینمایی.
هوش مصنوعی: اگر زنجیر موهای بت را محکم بگیری، شکستن آن دشوار است، مانند زنجیر غمت که مانع از آزادی من شده است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی در غم و ناراحتی نمان، تلاش کن تا از مشکلات زندگی بیرون بیایی و به آرامش و روشنایی دست یابی.
هوش مصنوعی: تحقق کمال زمانی است که انسان از وابستگیهای مادی رها شود. در چنین حالتی، پاداشی که به دست میآید، دیگر تحت تأثیر خواستههای دنیوی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر ارزش چهره خود را بشناسی، این صورت زیبا را برای کسی نشان ندهی.
هوش مصنوعی: تو مانند یک گنجینه گرانبها هستی و مثل یک منبع از انصاف و عدالت، پس جایز نیست که به چیزهای ناچیز و بیارزش دست بزنی یا اهمیت دهی.
هوش مصنوعی: تو دارای زیباییهای الهی هستی، اما برای نشان دادن آن باید از نقاب خودخواهی خود کنار بزنی و خلوص الهیات را به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: آنچه در دنیا نمیتواند جا بگیرد، در دل تو فضای وسیعی دارد. پس چرا این احساس بزرگ را در این لباس تنگ محدود کنی؟
هوش مصنوعی: نوشیدنی بنوش و جام را بگیر که در تنهایی با کسی چه خوب است که بنشینی و صحبت کنی، زیرا تو همدم و همصحبت من هستی.
هوش مصنوعی: دل در حالتی از اضطراب و سکوت قرار دارد و امروز باید بیایی تا این تنش را برطرف کنی و گره از این وضعیت باز کنی.
هوش مصنوعی: زنگی که بر دل ما نشسته است، با یک لیوان از آن شراب روشن، پاک خواهد شد.
هوش مصنوعی: من به بوی خوش شراب در کنار خم شراب در صبحگاه نیاز دارم، بوی لطیفی که نسیم صبح آن را پخش میکند.
هوش مصنوعی: عید به وضوح نمایان شده است، اما تو هم به ولی خدا ایمان داری و از کسانی هستی که به ولایت او تعلق دارند.
هوش مصنوعی: عقل نخستینی که از ابتدای وجود و پدید آمدن جهان بوده، دلیل و هدف نهایی همه چیز است.
هوش مصنوعی: شمشیر و اسب او خالق هر آتش و طوفانی است و صبر و بزرگواری او موجب وجود هر خاک و آبی میشود.
هوش مصنوعی: علی بن ابیطالب، فرزندی شاد و خوشبخت است که دوستی با نیکان دارد و دشمنیاش با افراد زشت و ناپسند کاملاً نمایان است.
هوش مصنوعی: ای زاهد بی ریا، که دنیا را دشمن میپنداری؛ ای بزرگوار، توجه کن که به راستی تو در جهان خدا را میبینی و او را در قلبت احساس میکنی.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به دو شخصیت دارد. موسی نشاندهنده کسی است که به حقیقت و شناخت عمیق هدایت میکند، در حالی که هارون به عنوان همراه و مشاور او عمل میکند. عیسی هم به عنوان راهنما و معلم طریقت یا سیر و سفر معنوی شناخته میشود و شمعون به عنوان پاککننده یا کسی که در این مسیر کمک میکند، معرفی شده است. به طور کلی، این متن به همکاری و حمایت در جستجوی حقیقت و معنویت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگرچه آسمان دستخوش تغییرات است، اما تو هستی که همه چیز به دور تو میچرخد و تو محور امیدها و آرزوها هستی.
هوش مصنوعی: در سرزمین بیهمتایی، خداوندی بزرگ وجود دارد که در سپاه یکتایی، فرماندهی بر عهدهی امیر المومنین است.
هوش مصنوعی: در باغ وجود، میوه اولی پدید آمد، اما در تنهایی و خلوت احمد، میوه دومی از آل عباء ظهور کرد.
هوش مصنوعی: گاهی در جمع فرمانروایان و پادشاهان بزرگ و با اراده، مقام و منزلت بلندی دارم و گاهی در درگاه سلطان و رهبر نیکوکار، در حالت نیاز و دردمندی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: با پرچم منصور نبی، رهبری در نشانهای که نوشته شده، به سختی بنایی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: من با پیوندی که به خداوند دارم، پیام تبریک و تأیید تو را در درگاه خداوند به زبان شعر بیان میکنم.
هوش مصنوعی: شاهی که حتی با کمترین لباسش، در توانش نیست که به بالاترین مقام آسمانی برسد.
هوش مصنوعی: فرزند شایسته و آزاد، که از قدرت آسمانی برخوردار است، لیاقت رهبری و دستیابی به موفقیت را دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیهای والای یک شخص اشاره دارد که او به صداقت و راستگویی شناخته میشود. این فرد، ناصر دین و زحمتکش است و افتخار و جایگاه خاندانش را از اجدادش به ارث برده است. او در واقع نشانی از عظمت و سلطنت را در خود دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که تقدیر و سرنوشت بر اساس خواست تو رقم خورده است، و ای کسی که در حقیقت با قضا و قدر همسو هستی.
هوش مصنوعی: فرهنگ و دانایی، هدایتکنندهی پادشاهان گردید، اما تو خود به فرهنگ و دانایی راهنمایی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردم به خداوند یگانه اعتراف کنند، آسمان به دو شکل مختلف در برابر تو به نمایش درمیآید.
هوش مصنوعی: آیا مادرت فقط برای پادشاهی تو به دنیا آمده که تو غیر از سلطنت کار دیگری را نشان نمیدهی؟
هوش مصنوعی: در درون هر فردی هنری نهفته است و جدایی از او با ترفندهای ظالمانه غیرممکن است.
هوش مصنوعی: مثل اینکه ستاره سها نمیتواند نور خورشید را منعکس کند، خورشید نیز نمیتواند ویژگیهای سها را به خود بگیرد.
هوش مصنوعی: دست تو مانند دست موسی معجزهآساست، اکنون خودِ موسی به دست تو عصا میدهد.
هوش مصنوعی: این اشعار به تضاد میان درد و درمان اشاره دارد. برخی اوقات، خشم میتواند بیانگر درد باشد و رحمت، وسیلهای برای درمان آن. گویی شاعر به شگفتی خود از قدرت خدای خود اشاره دارد که هم درد و هم درمان را در این دنیا دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که در یک مهمانی آرام و با شکوه نشستهای، مانند خورشید در اوج زیباییات میدرخشی؛ و وقتی در میدان نبرد حاضر میشوی، همچون بارانی مخرّب و چشمگیر عمل میکنی.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر نالههای بیپناهان ناشنوا شده بود، اما با یک سیلی تو، به او گوششنوایی بخشیدی.
هوش مصنوعی: با اراده و تلاش خود، به مقام بلندتری دست پیدا کن تا بر قلهی این دنیای پرچرخش قرار گیری.
هوش مصنوعی: اگر بر سر او بکوبی، از این پس سر و پای او در خاک غلامان تو دیده نخواهد شد.
هوش مصنوعی: جز زیباییها و هنرمندی تو، هیچ خطی را سیاه و نیکو ندیدهام؛ همچون هندویی که از نطفه ترکان زاده شده است.
هوش مصنوعی: خط تو مانند فرشتهای است که شیطان را به لرزه میاندازد و شمشیر تو مانند دیوی است که حوری را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: اگر زمین بر پاهایت قرار نگیرد، من میگویم که تو از خاکها به این دنیا آمدهای. و اگر آسمان در دستهای تو نباشد، میگویم که تو از آسمانها آمدهای.
هوش مصنوعی: اگر از خوی بلند تو بگذریم، هیچگاه موجهایی که ایجاد میکنی، مانند کفت (مروارید) به دنیا نمیآورند.
هوش مصنوعی: دریا نمیتواند سدی را که تو ساختهای، بشکافد و آسمان هم نمیتواند قفلی را که تو بر آن زدهای، باز کند. تنها تویی که میتوانی در را برای خودت باز کنی.
هوش مصنوعی: فضل از گفتار تو درخشش و زیبایی پیدا کرد و با کلمات تو، کسائی نیز شیوهی نیک نوشتن را آموخت.
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند شمشیر رستم، توانایی شکافتن سختیها و مشکلات را دارد و بخشندگی و مهربانی تو به اندازه generosity حاتم طایی است که معروف به بخشش خویش بوده است.
هوش مصنوعی: ای قدرت دنیا، به دست ولیعهد تو مانند پیالهای در دل خالی است.
هوش مصنوعی: ای بزرگترین نیرو، تو در سایهای که همیشه برقرار است، مانند یک کلاغ در زیر چتر سعادتمندی.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو مانند شاه شروان هستی و من مانند نظامی، یک ذره از تو هستم. ای پادشاه، تو مانند بهرام، بزرگ و سرآمدی و من بنده سنائی هستم.
هوش مصنوعی: هرگز ممکن نیست که من از این دو موضوع کمتر شوم، زیرا تو در هر دو زمینه به من کمک میکنی و مرا ارتقاء میدهی.
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش تو، امید را در دل حیوانات زنده کردم و به آنها راهنمایی کردم.
هوش مصنوعی: با نور لطف و تأثیر تربیت تو، من رها میشوم از عادات و رفتارهای بیارزش.
هوش مصنوعی: شعر من از بلندی و زیبایی عبور میکند، چون من از در تو نام «امیرالشعراء» را جستجو کردم.
هوش مصنوعی: اگر خاقانی شروانی به شیوهای بیادبانه این شعر را بگوید، به راستی خود را به دردسر خواهد انداخت.
هوش مصنوعی: اگر شمشیر علی، سر دشمن را به کلی بشکافد، تو هم اگر با گرزی بجنگی، میتوانی کوه البرز را بشکافی.
هوش مصنوعی: واقعاً نمیتوان به درستی سخن را مطرح کرد و دانا نمیداند که چنین ستایشهایی چگونه است.
هوش مصنوعی: اگر دفی (نی) شیرینی نداشته باشد، میوهی درخت خرما هم به درد نمیخورد و اثر محبت گیاهان هم بیمعنی است.
هوش مصنوعی: سخت است که بخواهی از یک حیوان زشت چیزهای خوب و باارزش بگیری. این کار ناپسند و نادرست است.
هوش مصنوعی: من شاعر شروان نیستم، ای پادشاه جهان؛ به گونهای مینگرم که حرفهای زیبا از نیتهای ناپاک ناشی میشوند.
هوش مصنوعی: اگر من به ستایش تو بپردازم، مانند یاقوتی هستی که در دل کوه البرز میل به شکستگی دارد، تو قدرتی داری که اگر بخواهی، میتوانی به شدت تأثیرگذاری کنی.
هوش مصنوعی: تاج و جلال پادشاهان در واقع هیچ است و در حقیقت، این مقام و عظمت، در مقایسه با موقعیت و مقام ولایت، همچون خاک پای اوست.
هوش مصنوعی: تا نام تو را با خنجر بر روی مریخ بنویسند و تا نام تو در آسمان به مانند خورشید در هند درخشان باشد.
هوش مصنوعی: به تعداد زیاد افرادی که به تو عشق میورزند و به درگاه تو میآیند، قسم میخورم که برای تو ارزش دارم، مثل ماهی که در برابر خورشید میدرخشد و خود را فدای تو میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.