گنجور

 
ادیب الممالک

ای رخت چون ماه نخشب وی لبت لعل بدخش

از نگاهی عمر کاهی وز نگاهی روح بخش

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

هست در بحر رمل این قطعه با تاب و درخش

باشد از الحان موسیقی نوای دیف رخش

سومین اقلیم و چارم آذرخش و باد رخش

دزدمه سیاره سبع و گزینش خاصیت

عاق، ز بهر ابلق و سد گیس و میمون عکس رخش

گردناسیخ تباهه وز تنور آمد بلسک

هست بلگن منجنیق و تیره و تاریک رخش

اسبها را دان همی شبدیز و گلگون و کهَر

ابرش و بور و سمند است و کرنگ و خنک و رخش

آن لحاف کهنه پرپنبه را چبغوت دان

پوستین کهنه و رخت و لباس ژنده سخش

صمغ می باشد پنانک هم بناست، کندر است

مقل ارزق را خشل دان اوفه اسب است و خش

هست انجیدن حجامت حاجمش گرا بود

استره موسی شمر، لغزیدن پایست شخش

نسیه پستادست باشد نقد دستادست دان

دست پیمان مهر و پستادست میدان بهره بخش

فسق کشود، پلمه تهمت یلغدر بیدین و داد

هوش واژن، خلسه و ضایع زبون و سست پخش

ز چه، زن اندر نفاس و نیز دشتان حائض است

وحم را میدان کرایش قیمت هر چیز اخش

خط بطلان را شمر کشمیده، دستوری است اذن

انجمن محفل بود اورنگ تخت و صدر تخش

ارضه رشمیز است و سوسه کرم گندم خواره دان

کشکرک را مرغ عقعق دان درخت آویز جخش

غده دشپل باشد و خوکک خنازیز آمده است

سلعه کاید برون از زیر گردن هست چخش

کعب اشتا لنگ و پای افراز را پاچیله دان

ساغری کیمخت و چسته هم سرین باشد فرخش

توپ کشگنجیر و روئین دیگ و دیگ مبخراست

تیر چرخ آمد فشنگ و بمب و موشک تیر تخش

 
sunny dark_mode