گنجور

 
 
 
محتشم کاشانی

سلاخ که ساختی به پردانی خویش

کار همه جز عاشق زندانی خویش

می‌میرم از انتظار کی خواهی کرد

سلاخی گوسفند قربانی خویش

حزین لاهیجی

تا چند به چنگ غم پنهانی خویش

روزی به شب آرم از گرانجانی خویش؟

یک شب خواهم به کام دل شرح دهم

با زلف تو، احوال پریشانی خویش

صغیر اصفهانی

چون گنج نهان کن غم پنهانی خویش

منما بکسی بی سروسامانی خویش

جمعیت خاطر خود ار می‌طلبی

با غیر خدا مگو پریشانی خویش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه