گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

عالم به غیب اگر نیست چون هر که را قرین شد

نشنیده زونویسد هرچش گذشت در دل

آب سیه برآرد و از قعر بحر تیره

در ثمین نماید چون آورد به ساحل

از ضعف میبرندش بر دوش و این عجب تر

گز یک قدم تواند رفتن ز چین به بابل

گر جمله جهان را چومیر جمله عالم

بخشد نمی‌کند سر بالا ز شرم سایل

 
sunny dark_mode