گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صامت بروجردی

چون دید زینب شمر را به میدان

بر سینه شاهنشه شهیدان

بر سر زد و گفتا به آه و افغان

در نزد ابن سعد نامسلمان

ای ابن سعد این تشنه لب حسین است

این خسرو عالی نسب حسین است

ظالم چگونه می‌کنی نظاره

کز هر طرف پیاده و سواره

جسم حسین سازند پاره‌پاره

از خنجر و تیر و سنان و پیکان

ای ابن سعد این تشنه لب حسین است

این خسرو عالی نسب حسین است

ای بی‌حیا مگر دلت ز سنگ است

بر عترت رسول کار تنگ است

کفار را از کرده تو ننگ است

آخر حسین من بود مسلمان

ای ابن سعد این تشنه لب حسین است

این خسرو عالی نسب حسین است

نبود روا کنند یک سپاهی

چندین جفا در قتل بی‌گناهی

غیر از حسین نبود مرا پناهی

رحمی نما بر حال این غریبان

ای ابن سعد این تشنه لب حسین است

این خسرو عالی نسب حسین است

این بی‌گنه سبط پیمبر تست

کامروز دستگیر لشگر تست

در زیر خنجر در برابر تست

زار و غریب و بی‌معین و عطشان

ای ابن سعد این تشنه لب حسین است

این خسرو عالی نسب حسین است

از تشنگی رفته ز پیکرش تاب

بر وی بده بهر خدا کفی آب

او را به وقت مرگ کن تو سیراب

راضی مشو عطشان حسین دهد جان

ای ابن سعد این تشنه لب حسین است

این خسرو عالی نسب حسین است

ای کرده راه کفر و کینه را طی

گشته بهار بی‌کسان ز تو دی

آخر کشیدی بهر گندم ری

خنجر در این صحرا به روی مهمان

ای ابن سعد این تشنه لب حسین است

این خسرو عالی نسب حسین است

هر چند زینب کرد بی‌قراری

سیل سرشک از دیده کرد جاری

ننمود او را ابن‌سعد یاری

گفتا چه (صامت) با دل پریشان

ای ابن سعد این تشنه لب حسین است

این خسرو عالی نسب حسین است