به دست خود کند بیدادگر بنیاد دولت را
ستمگر لشکر بیگانه می سازد رعیت را
دو چندان می شود راه از میان راه خوابیدن
به گورافکن، اگر داری بصیرت، خواب راحت را
ندارد بخیه ای غیر از فشردن بر جگر دندان
اگر بر دل رسد زخمی ز دوران اهل غیرت را
مشو ای شمع از شکر هواداران خود غافل
که کفران سیلی صرصر کند دست حمایت را
سویدای دل آتش نمی شد تخم امیدم
اگر می بود آبی در جگر ابر مروت را
نیندیشد ز درد و غم دل خوش مشرب صائب
نسازد تنگ جوش خلق، صحرای قیامت را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد سختیها و ظلمهایی میپردازد که به مردم روا داشته میشود. شاعر به بیدادگری و ستمگری حاکمان و لشکریان بیگانه اشاره کرده و وضعیت دردناک رعیت را توصیف میکند. او همچنین به بیتفاوتی مردم در برابر مشکلات و دردها میپردازد و از آنها میخواهد که از خواب غفلت بیدار شوند. در نهایت، شاعر به امید و مروت اشاره میکند و تأکید دارد که دلخوشی و نیکوکاری باید وجود داشته باشد تا در سختیها دستمایهای برای زندگی کردن پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: ستمگر با دستان خود پایههای حکومت را خراب میکند و لشکر بیگانهای را برپا میکند که به ظلم و ستم بر مردم میافزاید.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی آگاهی و بصیرت داشته باشی، خوابیدن در میان مسیر و در جاهایی که خطرناک و بیثمر هستند، به مراتب سختتر و عذابآورتر میشود. خواب راحت و آرامش خاطر تنها با آگاهی و تلاش بهدست میآید.
هوش مصنوعی: اگر زخم و آسیبی به دل کسی برسد، چارهای جز فشردن دندان بر جگر ندارد. مردان غیرتمند و حساس در برابر درد و رنج، تنها با تحمل و صبر مواجه میشوند و راه دیگری برای درمان زخمهای دلشان ندارند.
هوش مصنوعی: ای شمع، فریب حمایت و محبت مردم را نخور و از آن غافل نشو، چون اگر قدر آن را ندانی، طوفان میتواند این دست حمایتی را از تو دور کند.
هوش مصنوعی: اگر در دل ناخوشی و اندوهی وجود نداشت و امیدی در دل نداشتم، آتش دل خاموش نمی شد. برای آرامش و محبت، باید عواطف و احساسات خوبی در وجودم باشد.
هوش مصنوعی: کسی که به خوشیهای زندگی فکر میکند، نباید به درد و غمها بیندیشد. او نمیتواند در شرایط سخت و دشوار روحی، محوریت را بر شادی و سرخوشی بگذارد و در برابر مشکلات و بحرانها قرار گیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خدایا روزی این خودپرستان ساز جنت را
که دوزخ جنت است آتشپرستان محبت را
ز هر کنج دل ما صد مراد مرده برخیزد
به محشر در خروش آرند چون صور قیامت را
دل و چشم من و سودای وصل او معاذالله
[...]
بزرگانی که مانع می شوند ارباب حاجت را
به چوب از آستان خویش می رانند دولت را
نمی داند کسی در عشق قدر درد و محنت را
که استمرار نعمت می کند بی قدر نعمت را
به شکر این که داری فرصتی، تعمیر دلها کن
[...]
چو دست سائلان نبود گلی دامان وسعت را
به از ریزش نباشد آبشاری کوه همت را
ز بس گشتند صاحب جوهران در خاک ناپیدا
جواهر سرمه شد گیتی سراسر چشم عبرت را
ز کشکول گدایی فارغ است آنکس که قانع شد
[...]
بپوش از دیدهٔ نامحرم شهوت عبادت را
نهان کن در نقاب ظلمت شب حسن طاعت را
هواپیما شود بر دوش آهت گر زبان و دل
ز برگ و بار آرایش دهی نخل سعادت را
شکست نفس باغ زندگانی را کند خرم
[...]
نمیگوید کسی امروز چرخ بیمروت را
که تا کی میخوری چون آب، خون اهل غیرت را
صف برگشته مژگانی که من سرگشتهٔ اویم
چو مجنون برده از چشم غزالان خواب راحت را
بود هرگوشه برپا محشر داغ نمک سودی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.