نه صبر ماند مرا بی تو نه شکیبایی
خدات خصم اگر بر دلم نبخشایی
به گردِ کوی تو عمریست تا همی گردم
به بویِ وصل تو چون بلبلانِ شیدایی
ز بیخودی صنما گرد کوی در به درم
به شکل و شیوه ی دیوانگان هر جایی
خیالِ رویِ تو تا همنشینِ دل گشتهست
در انتظارِ تو خو کردهام به تنهایی
چهگونه عشقِ تو پنهان کنم ز خلقِ جهان
که در میان ظریفانِ دهر پیدایی
همی کنند ملامت مرا که ترکش گیر
به ترکِ دوست نگویم دگر چه فرمایی
هزار بار پدر پیش ازین نصیحت کرد
نداشت سود همان در سرست رعنایی
در آرزویِ تو خواهد رسید جان به لبم
اگر ز لعلِ لب آبِ حیات نگشایی
چو من بمیرم با تو وصیّتم این است
که گه گهی به زیارت به تربتم آیی
کمر ببست نزاری برای خدمت دوست
چو بندگانِ دگر بر درش به مولایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حال و روز خود در عشق سخن میگوید. او با اشاره به بیصبری و بیتابی خود به خاطر دوری معشوق، از سرگشتگی و عذابهای روحیاش مینویسد. شاعر میگوید که سالهاست در کوی معشوق میچرخد و به دنبال بوی وصال او است. او در تنهایی و با خیال روی محبوبش روزها را سپری میکند و نگران است که عشقش را چطور میتوان پنهان کرد. دیگران او را سرزنش میکنند که چرا از عشق دست بکشد، اما او از ترک محبوب نمیتواند سخن بگوید. شاعر در نهایت آرزو میکند که هنگام مرگ، معشوق به یادش بیفتد و به دیدن تربتش بیاید. او اعلام میکند که برای خدمت به عشقش آماده است و همچون بندگان دیگر در درگاه معشوق خاضع و خدمتگزار است.
هوش مصنوعی: دیگر نه طاقت صبر و نه تحمل برایم مانده است، اگر تو به دل من رحم نکنی، خداوند هم دشمن من خواهد بود.
هوش مصنوعی: مدت طولانی است که در اطراف کوی تو میچرخم، همانند بلبلهای عاشق که به خاطر عطر وصالت مست و شیدا شدهاند.
هوش مصنوعی: از سر عشق و شیدایی، در خیابانها و کوچهها در جستجوی محبوبم هستم و مانند دیوانگان، بیهدف و به هر سمت میروم.
هوش مصنوعی: تصور چهره تو آنقدر در دل من جا گرفته که برای انتظار تو، به تنهایی عادت کردهام.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم عشق تو را از دیگران پنهان کنم، در حالی که تو در میان نازکدلان و حساسان زمان بهروشنی و وضوح دیده میشوی؟
هوش مصنوعی: آنها من را سرزنش میکنند که چرا از دوست وداع نمیکنم، اما من دیگر چه باید بگویم؟
هوش مصنوعی: پدر هزار بار پیش از این نصیحت کرد، اما آن نصیحت هیچ فایدهای نداشت؛ چون در دل او زیبایی خاصی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر تو لب از شراب لعل خود باز نکنی، جان من در آرزوی تو به آخر میرسد.
هوش مصنوعی: زمانی که من از دنیا بروم، خواستهام از تو این است که گاهی به سراغ مزارم بیایی و به یاد من در آنجا حاضری.
هوش مصنوعی: با دل و جان آماده خدمت به یار شدم، مثل دیگران که در برابر سرور خود ایستادهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.