خوش بود به صبح دم زمزمه ی خروسِ می
زنده دلا نمی کنی تجربه از نشاطِ وی
از نفحاتِ صبح دم بهره نگیری ای صنم
باز نشین ز خواب و کف پیش کن و بخواه می
حور و شرابِ نقد را هر دو به دست می شود
عشوه نمی خریم ما وعده ی نسیه تا به کی
باد ببرد مملکت خاک بخورد سلطنت
نامِ نکو بماند و بس از جم و کی قباد و کی
راست نشین و پاک رو نیک نیوش و بد مگو
وای اگرت به عاقبت سوزِ دلی بود ز پی
جانِ من است جامِ می باز مگیر جان ز من
قصد هلاک چون منی از تو روا بود نه هی
نقضِ وجودِ دوستان شرطِ یگانگی بود
خاصه وجودِ بی دلی کو به وجودِ تست حی
محتسب از قفایِ ما باز نمی شود دمی
راست چنان که می رود از پیِ آفتاب فی
مرهمِ درد می نهم بهرِ علاجِ دردِ دل
از پیِ آن که مدّتی توبه نهاده بود کی
عشق درآمد از درم گفت تویی نزاریا
ساکنِ انزوا چنین کرده بساطِ عیش طی
با دو حریفِ یک جهت کُنج گزین و باده خور
صرف مکن ولی زمان بر دف و چنگ و نای و نی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز ز خوی کودکی رفت ز ناز و نازکی
داد زکات ده یکی کوه ز ماه کاکلی
کالی را بچابکی قاضی را بسالکی
پیش ملوک چندکی احمد لاک لالکی
کاش خجسته دل دهد جرعه لعل خویش وی
تا بشکافد از دلم آبلها بصاف می
نیک اگر برَد کَسی ، پِی به طریقِ بندگی
سجده ی شکر کم بود تا به ابد خدای را
در غم دنیا گرفتار آمدی
خاک بر فرقت که مردار آمدی
سست رگان شام را ساخت زمانه سخت پی
حمله ور از چهارسو با شل و خشت و تیغ و نی
آن به هوای مرزشام این به خیال ملک ری
پهن فراخ آرزو تنگ گرفته گرد وی
تهمت دزد برزنم هر که نشانت آورد
کاین ز کجا گرفتهای آن ز کجا خریدهای
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.