گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصرخسرو

گوئیم بتوفیق ایزد سبحانه و تعالی که بر سه نوع حیوان زکوه واجب است چون اشتر و گاو و گوسفند و این سه نوع حیوان دلیل است بر سه حد بزرگ اندر دین چون ناطق و اساس و امام که این سه نوع تن از خلق زنده گشتند و بدان زندگی از روح القدس بهره یافتند و هرگز نمیرند و ما بیان این سه نوع صدقات بگوییم اندر صدقه اشتر گوییم که اشتر دلیل است بر ناطق علیه السلام که کشد اشتر بارهای گران بسفرهای دور و دراز و سفری که دورتر و درازتر از آن نیست میان دو عالم است از روحانی و جسمانی و نیز باری گران تر از سخن خدای نیست که بار آن ناطق همیکشد چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:انا سنلقی علیک قولا ثقیلاگفت ما سر انجام بر تو افگنیم گفتار گران و مر اشتر را نخست نخره کنند و آن شکافتن سر دل او باشد و آنگه ذبح کنندش و آن بسمل کردن باشد نخره کردن دلیل است بر عهد گرفتن که معهود نخست بعلم حقیقت رسد و چون بسمل کنند سرازتن جداکنند دلیل آنست که چون مومن عهد باطن بگیرد از سالاران دین باطل جدا شود که ایشان سر او بودند اندر ظاهر و نخره کردن دلیل است بر عهد گرفتن مردم که آن بر حدود جسمانی گیرند تا مر ایشانرا بر حدود روحانی واقف گردانند و جاکول یعنی بلند گردانندش و بنخره کردن خون از دل برود یعنی که بعهد مردم چون بر حدود روحانی واقف شوند شکها و شبهت ها از دل مستجیب بیرون شود (و آن) پاکیزه کردن او باشد پس گوئیم که مر اشتر را نخست سینه بشکافند و آنگه سر ببرند و این دلیل است بدانکه ناطق نخست بحدود روحانی پیوسته شود و شبهت از دل او بیرون شود آنگاه از همه خلق جدا شود بر مثال بسمل کردن اشتر پس از نخره کردن و مر گاو و گوسفند را نخست سر ببرند و آنگه بر دلش کارد اندر زنند تا آن خون ازو برود معنیش آنست که مر اساس و امام را باید که نخست از ضدان جدا شوند آنگه عهد گیرند تا بدان بناطق پیوندند و آنگه بر حد ثانی واقف کنند و اطلاق کنندش یعنی بگذارندش بردعوت کردن که چون بشناخت حدود روحانی را دل او پاک شده باشد چنانکه اندرون گاو و گوسفند کشته پاک شود از خون پس از سر بریدن بدانچه دلش بشکافند و اشتر باز پس میزد و نطفه پیش افگند و بول دلیل است بر شک و شبهت را سوی ظاهریان افگند و تاویل را کزو زایش نفسانیست بسوی اساس افگند که جفت نفسانی اوست و اشتر را چر بو بر پشت جمع شود و آن کوهان اوست و پشت را بتازی ظهر گویند معنیش آنست که ناطق حکمت را اندر ظاهر شریعت جمع کند و اشتر را شیر نیست و گاو کوسفند را هست معنیش آنست که ناطق حکمت را اندر ظاهر حجت نگوید یعنی دلیل و منازعت نکند و حجت را اساس و امام گویند که گاو و گوسفند دلیل بر ایشانست و هر کسی که پنج اشتر زهی ندارد برو زکوه نیست و آن دلیل است بر دو اصل و سه فرع روحانی که بدیشان قصد خویش نیابد اندر نطق.

و چون پنج اشتر زهی دارد برو صدقه واجب شود یک گوسفند و بر هر پنجی که زیادت میشود گوسفندی زیادت میشود تا چون اشتر به بیست و پنج شود آنگه اشتر بچه واجب شود که اندر شکم باشد و آنرا عرب بنت المخاض خوانند و تاویل این چهار گوسفند که بر بیست اشتر واجب شود دلیل بر چهار حد است چون حجت و داعی و ماذون و مستجیب یعنی چون ناطق بمرتبت پیغمبری آید و از پنج حد علوی نصیب خویش بیابد چاریکی مر اهل دعوت را بیرون کند.

و چون اشتر بیست و پنج شود اشتر بچه اندر شکم واجب شود و شکم دلیل است بر دعوت باطن و اشتر بچه دلیل است بر امام نارسیده تا چون تمام رسیده شود دعوت مرورا باشد.

و باز چون ده دیگر بیفزاید سی و پنج اشتر داشته باشد اشتر بچه شیر خواره واجب شود و آن دلیل امامست که از اساس فایده همی گیرد که مادر نفسانی اوست و شیر دلیل تاویل است .

و چون اشتر چهل و پنج شود اشتری که عرب آنرا حقه خوانند واجب شود و آن اشتری باشد که ببار کشیدن رسیده باشد (و) ماده باشد که بارکشی بتواند پذیرفتن و اینچنین اشتر دلیل است بر اساس از بهر آنکه او تواند بار شریعت ناطق کشیدن و بار ناطقانرا او بردارد و بدستوری ناطق بار ظاهر از امت به بیان تاویل سبک کند و گردن ایشانرا از بند غل تقلید آزاد کند و معنی بر آن درجه باشد که کسی دیگرش نتواند پذیرفتن آنست که او طاقت دارد و مثلها و رمزهای ناطق را که برویست اندر زایش نفسانی بپذیرد.

و آنگه چون پانزده دیگر بیفزاید و عدد اشتر بشصت رسد اشتری واجب شود یکدندان و آن مرتبت ششم است کز آن برتر اندر جسمانیان مرتبتی نیست از بهر آنکه نخست مرتبت از جسمانیان مرتبه ماذونست و دویم داعی و سویم حجت و چهارم امام و پنجم اساس و ششم ناطق و شصت شش عقد است دلیل بر شش ناطق که هر یکی از ایشان از حدود ششم مرتبت اند و بشصت شش عقد باشد یعنی محمد علیه السلام ششم است مر شش ناطق را و اندر صدقه بر تر ازین اشتر یکدندان که او را عرب جذعه گویند چیزی نیست یعنی که برتر ازین مرتبتی نیست که مر ناطق را (است) اندرین عالم مرتبتی و تاویل آنکه همی زکوه گوسفند واجب شود از اشتر پنجگان پنجگان تا بچهار گوسفند و چون بخش به اشتر رسید ده گان ده گان همی زیادت بایست تا بچهار رسد آنست که گوسفند دیگر نوعست و اشتر دیگر (و) همچنانکه از گوسفند چهار عدد بود تا به اشتر رسد همچنین از اشتر نیز بچهار گونه واجب آید چون اشتر اندر شکم که او را بنت المخاص گویند بتازی و چون بنت اللبون (که) شیر خواره باشد و چون حقه (که) بارکش شده باشد و چون جذعه که او (یکدندان) بارکش شده باشد و این چهار مرتبه اشتر دلیل است بر ناطق و اساس و امام و حجت که ایشانرا از تایید بهره است و این سه که فرود از ناطق اند بمیانجی او از تایید نصیب یابند و آن چهار گوسفند که از اشتر بنوع جداست دلیل است بر چهار حدود چون داعی و دو ماذون و مستجیب که ایشان از آن گروهی نیستند که از تایید نصیب دارند و آن چهار حدود مویدانند و تاویل آنکه چون گوسفند همی واجب شود پنجگان همی باید افزودن (و) چون اشتر واجب شود ده گان باید افزودن معنی آنست که چهار حد را که چهار گونه اشتر دلیل بر مرتبت ایشانست چون ناطق و اساس و امام و حجت مر این حدود مذکور را هم تایید است و هم تاویل که دو مرتبت است چنانکه ده دو پنج است و مرین حدود را که گوسفند بر مرتبت ایشان واجب شود چون داعی و دو ماذون و مستجیب و مرتبت تاویل بیش نیست و آنهم از مرتبت خداوند تاویل و تایید باشد از آنست که چون گوسفند(واجب آید) بزیادت پنجگان و چون اشتر واجب آید بزیادت ده گان و تاویل آنکه چون (پانزده شتر دیگر بیفزاید که سه پنج باشد) اشتری یکدندان واجب شود آنست که اشتر یکدندان دلیل ناطق است و ناطق را سه مرتبت است چون تایید و تاویل و تنزیل.

آنگه چون پانزده دیگر بیفزاید اندر عدد و اشتر هفتادو پنج شود دو اشتر بچه شیر خواره واجب شود آن دو دلیل است بر امام و حجت یعنی دعوت بامامان هفتگانه رسد و از پنج حد علوی تایید پیوسته شود دلیل هفتادو پنج اشتر باشد اندر هر زمانی که امام و حجتی بپای شود که ایشانرا دلیل آن دو اشتر بچه است.

و چون عدد اشتر به نود و یکی برسد دو اشتر (که) ببار کشیدن رسیده باشد واجب شود و آن دلیل است بر مرتبه (ناطق و ) اساس که ایشان بتوانند بار دعوت کشیدن و نود نه عقد است دلیل است بر هفت امام و ناطق و اساس.

چون عدد اشتر بصدو بیست رسد (و) یکی زیادت شود اندر هر پنجاهی اشتری ببار کشیدن واجب شود و اندر هر چهل اشتر بچه شیر خواره واجب شود و صدو بیست دو بار شصت باشد و شصت دلیل است بر ناطق چنانکه گفتیم بمرتبت ششم است و دو شصت دلیل است بر جفت شدن اساس باو و چون باین عدد رسد بر (هر) چهل اشتر اشتری یکساله واجب شود و آن چهل دلیل است بر پنج حد روحانی و ناطق و اساس و هفت امام و بیست و چهار حجتان روز و شب و داعی و ماذون (که ) تمامی چهل اند و آن اشتر بچه شیر خواره دلیل است بر حی یعنی زنده تاویل زکوه اشتر بدان قدر خردمند را کفایت باشد .

تاویل صدقه گاو

گوئیم هر خردمندی بداند که اندرگاو سخت و بسیار صلاح است اندر دنیا و بسیار شدن مردم اندر بسیاری گاو است از بهر آنکه نخستین زایش کز خاک بزاید نبات بود و دیگر زایش کز نبات زاید پدر و مادر بود (و) چون زایش نخستین که نباتست کمتر شود زایش مردم که بر انگیخت از نباتست کمتر شود (از ) آنچه کشت و زرع همه با گاو میباشد و او کار عظیم است و بدو توانگر گردند و دیگر آنکه مردم را زندگی بر دو چیز است یکی جسم و دیگر نفس و چون پرورش جسمها را که یاری دهنده و انگیزنده گاو بود یعنی غذای او بر گاو است و آنست که مثل پرورش دهنده نفسها را که غذا ازوست بگاو زدند و آن مثل بر اساس است و گاو را بتازی بقر گویند و چون شکمش باز کنند بتازی گویند بقربطنه چون بدین روی اساس باز کننده شکم ظاهر کتاب و شریعت است و بیرون کننده است مرحکمت را و تاویل را ازو و محمد باقر را علیه السلام بدین روی باقر گویند از بهر آنکه تاویل را پس از آنکه جهان از تاریکی ظاهر چون شب گشته بود او بیرون آورد .

پس گوئیم اندر قربان ماده گاوی از هفت تن بسنده باشد و اشتر ازیکتن بیش روا نباشد و آن دلیل است بر آنکه ناطق یکحد بپای کرد و آن اساس بود و اساس هفت حد بپای کرد و آن هفت امام بود که ایزد تعالی تاویل و دعوت بدیشان سپرد و ماده گاو دلیل است بر اساس و چون بپای کرده او هفت امام بودند از بهر آن اندر ظاهر شریعت قربان ماده گاو از هفت تن بسنده بود تا خردمندان از ظاهر بر باطن دلیل گیرند و همچنین گوسفندی قربان از یکتن روانیست معنیش آنست که گوسفند دلیل است بر امام و هر امام بجای خویش یکتن بپای کند که دعوت برو سپارد و مومنانرا بدو بشارت کنند و خبر است از رسول علیه السلام که گفت:الثور یجزی عن واحد و البقره عن سبعه گفت برزه گاو اندر قربان از یکتن بیش روا نباشد و ماده گاو از هفت تن روا باشد معنیش آنست که اساس را اندر دین از ناطق خویش منزلت مادگی است و چون ماده گاو که او دلیل بر اساس است برزه گاو که جفت اوست دلیل بر ناطق است و یکی از بهر آنست که ناطق یکحد بپای کرد چنانکه گفتیم و گوشت گوسفند گوارنده تر از گوشت اشتر است یعنی علم امام بشنودن آسانتر از آنست که علم ناطق از بهر آنکه سخن ناطق بدرجه برتر است از سخن امام و مثل و رمز است و هر چند بحدود سفلی بیشتر گذرد مر آنرا لطیف تر کند و بنفس پذیرنده نزدیک تر گرداند تا آنکه بمستجیب رسد بمثل بنر می شیر گشته باشد که از پستان مادر بیرون آید و هر چند مستجیب قوی تر شود بیان قوی تر شنوانندش بر مثال کودک خرد هر چند قوی تر شود طعام غلیظ تر تواند خورد.

پس گوئیم اندر بیان زکوه گاو که چون گاو سی شود برو زکوه واجب شود گوساله که با مادر رود و سی دلیل است بر حد اساس چنانکه شرح آن اندر زکوه اشتر گفته شد و چهل دلیل است بر حد ناطق و گوساله که با مادر رود دلیل است بر داعی یعنی که چون اساس اندر حد حجتی باشد باول داعی بر پای کند بفرمان ناطق اندر دعوت و چون عدد گاو بچهل رسد و آن حد ناطق است ماده گاوی تمام واجب شود و آن دلیل است بر حجت و دلیل بر آنکه چهل حد ناطق است اندر دعوت قول خدایست که همیگوید قوله تعالی:حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعبن سنه پس چون اساس بدرجه لاحقی باشد داعی بپا کند از آنست که سی گاو را یک گوساله زکوه است و چون بدرجه خویش برسد که بناطق پیوسته شود حجت بپای کند از آنست که از چهل گاو یک گاو ماده تمام زکوه است و چون عدد گاو به شصت شود دو گوساله واجب شود شصت دلیل است بر شش امام و دو گوساله دلیل است بر حجت و داعی و چون عدد گاو بنود رسد زکوه سه ماده گاو واجب شود و نود دلیل است بر ناطق و اونهم حد است از هفت امام و اساس خویش سه ماده گاو دلیل است بر اساس و امام و حجت که فرود ناطق اند و چون گاو بصدو بیست رسد از هر چهل گاو ماده یک گاو بر تمام بباید دادن یا از هر سی یک گوساله که با مادر بود و برتر از آن (همین ) حساب باشد هر چند شود و صدو بیست سه بار چهل باشد و چهل حد امامست و ماده گاو دلیل است (بر) حجت و گوساله دلیل است بر داعی و چهل دلیل است بر حد امامی و سی دلیل است بر حد حجتی و گوساله دلیل است بر داعی و چون عدد امام بتمام رسد که آن چهل است ماده گاو واجب شود که دلیل حجت است چنانکه امام حجت بر پای کرد و اگر عددحجت تمام شود که آن سی است گوساله واجب شود که آن حد داعیست چنا نکه حجت داعی بپای کرد این است حکمت اندر صدقه گاو که یاد کرده باشد مومن بحق را.

تاویل صدقه گوسفند

گوئیم گوسفند دلیل است بر امام چون گوسفند چهل شود برو یک گوسفند واجب شود و چهل دلیل است بر پنج حد روحانی یعنی عقل و نفس و جد و فتح و خیال و ناطق و اساس و هفت امام و بیست و چهار حجتان روز و شب و داعی و ماذون و یک گوسفند صدقه دلیل است بر داعی که امر خداوند جزایر برو باشد یعنی چون حدود تمام گشت صاحب جزیره پدید آمد و آن صدقه باشد از چهل حد مر خلق را مانند یک گوسفند از چهل گوسفند و گوسفند تا چهل نباشد برو صدقه نیست یعنی که تا امام بمنزلت خویش نرسد که مرتبت او عدد چهل است حجت بیرون نکند بجزیرت آنگه چون از چهل بگذرد (و ) عدد گوسفند به صدو بیست برسد یک گوسفند بیش واجب نیست و صدو بیست سه بار چهل است و آن سه چهل دلیل است بر ناطق و اساس و امام و یک گوسفند صدقه دلیل است بر حجت یعنی که چون این سه چهل جمع شوند آنگه حجت بیرون کنند بدعوت مر خلق را و چون از صد و بیست بگذرد(و) دویست بشود اندر و دو گوسفند واجب شود و دویست دلیل است بر دو اصل و دو گوسفند دلیل است بر اساس معنیش آنست که تایید از دو اصل است مر اساس را و چون از دویست بگذرد بر هر صدی گوسفندی واجب شود تا هر چند که میشود و دو صد دلیل است بر مرتبت ثانی و یک گوسفند دلیل است بر مرتبت امام معنیش آنست که تایید از ثانی است اندر هر زمانی تا بآخر دور و گوسفند خرد دلیل است بر حدی کمتر و بزرگتر دلیل است بر حد برتر و نیز بر حدودی که ایشانرا تاویل بیش نیست .

و نرو ماده گوسفند از بهر صدقه بباید شمرد یعنی موید و ناموید آنهمه اندر دعوت حق بجای خویش اند و هرگز اندر صدقه گوسفند یک چشم نشاید یعنی دعوت کسی را نرسد که او نکو ندیده است و ناقص بود بسوی اهل دعوت گوسفند نیز ناقص نشاید یعنی داعی آنکس نشاید کز دو اصل و نسل روحانی بدونه پیوندد چنانکه از مردم پسر و گوسفند بر نسل جسمانی نه پیوندد و صدقه گیرنده رمه گوسفند را دو بخش کند و بخش بهتر بخداوند رمه گوسفند دهد و بخش فروتر را بخود بگیرد و تاویل اینحال آنست که (از) آن دو بخش بیشتر دلیل است بر اهل ظاهر (و) کمتر دلیل است بر اهل باطن و آنکه صدقه گیرد دلیل است بر اساس و خداوند گوسفند رمه دلیل است بر ناطق یعنی که اساس مرین دو گروه را از یکدیگر جدا کند و اهل باطن را که کمترند بخویشتن گیرد و نیمه بیشتر که اهل ظاهرند بناطق منسوبند و این دو فرقت هم ظاهری و هم باطنی اندر شریعت ناطق اند یاد کرده شد از تاویل صدقه چهار پایان آنچه کفایت است بنده حق را.