یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
سرو بلندم تو را راست نشانی دهم
راستتر از سروقد نیست نشانی راست
هست گواه قمر چستی و خوبی و فر
شعشعه اختران خط و گواه سماست
ای گل و گلزارها کیست گواه شما
بوی که در مغزهاست رنگ که در چشمهاست
عقل اگر قاضیست کو خط و منشور او
دیدن پایان کار صبر و وقار و وفاست
عشق اگر محرم است چیست نشان حرم
آنک به جز روی دوست در نظر او فناست
عالم دون روسپیست چیست نشانی آن
آنک حریفیش پیش و آن دگرش در قفاست
چونک به راهش کند آن به برش درکشد
بوسه او نه از وفاست خلعت او نه از عطاست
چیست نشانی آنک هست جهانی دگر
نو شدن حالها رفتن این کهنههاست
روز نو و شام نو باغ نو و دام نو
هر نفس اندیشه نو نوخوشی و نوغناست
نو ز کجا میرسد کهنه کجا میرود
گر نه ورای نظر عالم بیمنتهاست
عالم چون آب جوست بسته نماید ولیک
میرود و میرسد نو نو این از کجاست
خامش و دیگر مگو آنک سخن بایدش
اصل سخن گو بجو اصل سخن شاه ماست
شاه شهی بخش جان مفخر تبریزیان
آنک در اسرار عشق همنفس مصطفاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از یوسف کنعانی است که در آن به زیبایی و عشق اشاره میکند. شاعر خود را به عنوان یوسف معصوم و زیبای کنعان توصیف میکند و از گواهی آفتاب و قمر سخن میگوید. او میخواهد بگوید که هیچ چیز مانند عشق و زیبایی واقعی نمیتواند توجه را جلب کند. در این متن همچنین به عالم و عشق اشاره میشود و تأکید میشود که عشق اصل و ریشهی همه چیز است. شاعر در نهایت به راز عشق و دوستی اشاره میکند و بر این حقیقت تأکید میکند که عشق واقعی در نفی خود و تسلیم در برابر یار است. به عبارتی، این شعر به عمق احساسات و زیباییهای عاشقانه میپردازد و نشاندهنده جستوجویی برای معانی عمیق در زندگی و عشق است.
هوش مصنوعی: ما مانند یوسف از سرزمین کنعان هستیم، چهرهامان مانند ماه درخشان است، و این زیبایی گواهی بر صداقت و حقایق ماست. هیچکس برای اثبات این حقیقت به آفتاب و شاهدان دیگر نیازی ندارد.
هوش مصنوعی: من به تو نشانی میدهم که بلندتر از سرو است، هیچ نشانی راستتری از قامت تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ماه نمادی از زیبایی و برتری است و درخشش ستارهها نیز نشانی از این زیبایی و صفات نیکو میباشد. این ویژگیها نمایانگر خوبی و لطافت در آسمان هستند.
هوش مصنوعی: ای گل و باغها، چه کسی میتواند گواهی بدهد بر بوی خوشی که در ذهنها وجود دارد و رنگ زیبایی که در چشمها دیده میشود؟
هوش مصنوعی: اگر عقل قاضی باشد، پس کجاست نشانهها و اصول او؟ نتیجه کار تنها با صبر، آرامش و وفاداری مشخص میشود.
هوش مصنوعی: اگر عشق راز و رمزی دارد، پس نشان این راز و حرم چیست؟ جز اینکه در وجود دوست، همه چیز ناپدید میشود و فقط او در نظر باقی میماند.
هوش مصنوعی: در دنیای دانش، افرادی که بیخبر از حقایقند، چیزی جز تصویری فریبنده ندارند. نشانهی این افراد، آن است که یکی در دسترس و قابل رفاقت است و دیگری در محبسی به دور از دسترس قرار دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که او به سمت محبوبش میرود، بوسه او نشان از وفا نیست و لباس او نشانهای از بخشش نیست.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آیا نشانهای از وجود جهانی دیگر وجود دارد؟ تغییر حالها و از بین رفتن چیزهای کهنه میتواند نشاندهنده این امر باشد.
هوش مصنوعی: هر روزی که میگذرد فرصتی تازه است. صبح و شام هر کدام تازگی و رونق خاص خود را دارند. زندگی فرصتهای جدیدی را به ما میدهد و هر لحظه میشویم که به ایدههای نو بپردازیم و از خوشیهای تازه و ثروتهای جدید بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: سوال این است که نو (چیز تازه) از کجا میآید و کهنه (چیز قدیمی) به کجا میرود، چون علاوه بر آنچه میبینیم، عالم بسیار وسیعتری وجود دارد که فراتر از درک ماست.
هوش مصنوعی: عالم مانند آبی است که در ظاهر بسته و ساکن به نظر میآید، اما در واقع همواره در حال حرکت و تغییر است. این تازگی و تحولی که در عالم وجود دارد، از کجا نشأت میگیرد؟
هوش مصنوعی: خاموش باش و دیگر صحبت نکن، زیرا که سخن باید متکی به حقیقت باشد. در جستجوی حقیقت سخن، تنها اصل و حقیقت سخن در مورد شاه ماست.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی میپردازد که مقام و شکوهی خاص دارد و جان خود را به دیگران میبخشد. او زمانی که سخن از عشق به میان میآید، به نوعی با شخصیت مهم دیگری همنفس و همداستان است. تاکید بر ارتباط عمیق این فرد با مسائلی چون عشق و رحمت از نکات بارز این توصیف است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم
[...]
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
[...]
در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست
نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست
بر سر آب حیات خیمه زده جان ما
این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست
بر در بیگانگان هرزه چرا میرویم
[...]
قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست
ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست
عقل تبّرا کند از دل دنیاپرست
دل نبود گر نرفت بر روش عقل راست
دنیی و دین پیش ما هست مثال دو رعد
[...]
این همه پروانهها، سوخته از چپ و راست
شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟
شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟
وین همه آشوب چه؟ گر ملک از شهر ماست
چون نپسندد جفا نرگس سرمست یار؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.