بر آستان تو عزیست خاکساران را
که نیست تخت نشینان و تاجداران را
به بیقراری زلفت گرفته ایم قرار
قرارگاه جز این نیست بیقراران را
ز باغ لطف تو بینیم تازه گلبرگی
جمال غنچه دهانان و گلعذاران را
گناه آینه فضل و رحمت است ای شیخ
مبین به چشم حقارت گناهکاران را
میار بی خردان را به روی عیب نهان
که تاب حکم محک نیست کم عیاران را
سپه به مصطبه بردندی ار خبر بودی
ز ذوق سلطنت فقر شهریاران را
ز فیض خاطر جامی نجست بهره حسود
گیاه خشک ندانست قدر باران را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفت خط تو دلهای بی قراران را
غبار، جامه فتح است خاکساران را
ز خوان عالم بالاست رزق خاموشان
سحاب آب دهد تیغ کوهساران را
لب تو پرده راز مرا تنک کرده است
[...]
بیا به چشم تماشا کن اشکباران را
که طعنه ها زند از قطره اشک باران را
تو اهل مغفرتی ورنه کیست تانگرد
به چشم فضل و ترحم گناه کاران را
ز خون دیده ی من حال بود روشن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.