ناگهان از در درآمد آن بت سرمست ما
یک نظر بر ما فکند و دل ببرد از دست ما
گفتم از چنگش برون آرم دل گمگشته را
لیک شست زلف آن دلخواه شد پابست ما
گرنه چون سوسن شدم آزاد در بستان عشق
ای عزیزان از زبانش کی بود وارست ما
گفتمش صبرم نماند اندر غمت زنهار گفت
صبر هشیاران بسی بربود چشم مست ما
گلبنی با سرو بستان گفت با بالای تو
کی به چشم ما درآید این درازی پست ما
دام در ماهی وصلت جان ما افکنده بود
ای دریغا کاو به عیاری بجست از شست ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.