ای آفتاب کشور و ای ماه خرگهی
آخر نظر فکن به عنایت سوی رهی
سرگشته ذره وار منم در هوای تو
تا کی چو خاک راه مرا در هوا دهی
مجروح گشت جان جهانی به تیغ هجر
وقتست کز وصال خودش مرهمی نهی
بیمار هجر را رمقی ماند از حیات
از دولت وصال تو رو گر برو نهی
دارد فراغت از من و از حال من نگار
ای دل مرا به باد بدادی ز ابلهی
ما کمترین بنده ی درگاه تو شدیم
بنواز بنده را که فزاید تو را مهی
ما جان فدای عشق تو کردیم در جهان
از دام ما چو آهوی وحشی چرا رهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گشته یادگار ز کردار تو شهی
دیدار تو مبارک و گفتار تو بهی
از هر بهی بهی تو و بر هر سری سری
از هر مهی مهی تو و بر هر شهی شهی
یا دادنست و یا ستدن کار تو مدام
[...]
ای انوری تویی که به فضل و هنر سزند
احرار روزگار و افاضل ترا رهی
بودند در قدیم امیران و شاعران
واکنون شدت مسلم بر شاعران شهی
هستت خبر که هستم دور از تو ناتوان
[...]
ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی
وی پاکشیده از ره کو شرط همرهی
مغز جهان تویی تو و باقی همه حشیش
کی یابد آدمی ز حشیشات فربهی
هر شهر کو خراب شد و زیر او زبر
[...]
ای پیک پی خجسته نسیم سحرگهی
لطفی کن از برای دل خسته رهی
بگذر بدانجناب که از لطف صاحبش
یا بی نشان خلد چو در وی قدم نهی
یعنی جناب حضرت شاهی که می نهد
[...]
ای پیک عاشقان اگر از حالم آگهی
روشن بگو حکایت آن ماه خرگهی
بگذر ز بوستان نعیم و ریاض خلد
ما را ز دوستان قدیم آور آگهی
وقت سحر که باد صبا بوی جان دهد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.