ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۳ فریاد مرا ز خامه قیر اندود کو راز دلم بدشمن و دوست نمود گفتم که زبانش ببرم گنگ شود ببریدم از آن فصیحتر گشت که بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات و رازهای درونیش که به دشمن و دوست گفته شده، فریاد میزند. او میگوید که تصمیم گرفته زبانش را ببرد تا دیگر نتواند احساساتش را بیان کند، اما با این کار، اوضاع بدتر شده و احساساتش حتی واضحتر شده است.
هوش مصنوعی: صدای من که با جوهر سیاه نوشته شده، را بشنو که چگونه راز دلم را به دشمن و دوست معرفی کرده است.
هوش مصنوعی: گفتم اگر زبان او را ببرم، او بیزبان خواهد شد، اما در واقع وقتی من زبانش را بریدم، او حتی فصیحتر و بامعنیتر شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
...
...
بفنود تنم بر درم و آب و زمین
دل بر خرد و علم به دانش بفنود
اول رخ خود به ما نبایست نمود
تا آتش ما جای دگر گردد دود
اکنون که نمودی و ربودی دل ما
ناچار ترا دلبر ما باید بود
ز اول که مرا عشق نگارم بر بود
همسایه به شب زناله من نغنود
کم گشت کنون ناله که عشقم بفزود
آتش چو همه گرفت کم گردد دود
آن دل ، که ببند عشق کس بسته نبود
عشق تو بیامد و ببست و بربود
ای ماه ز رشک روی تو ناخشنود
در حال دل بنده چه خواهی فرمود ؟
گر مرگ برآورد ز بدخواه تو دود
زآن دود چنین شاد چرا گشتی زود
چون مرگ ترا نیز بخواهد فرسود
از مرگ کسی چه شادمان باید بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.