گنجور

 
فرخی یزدی

دهقان پسر کارگری کهنه لباس

آمد پی دعوتم ز شب رفته دو پاس

با پای برهنه راضی از دست و چکش

با فرق شکسته شاکر از بازو داس

 
sunny dark_mode