گنجور

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۵ - گل نخستین

 

هنوز همنفسی در چمن نمی‌بینم

بهار می‌رسد و من گل نخستینم

به آب جو نگرم خویش را نظاره کنم

به این بهانه مگر روی دیگری بینم

به خامه‌ای که خط زندگی رقم زده است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۲ - حیات جاوید

 

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان

هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است

چمن خوش است ولیکن چو غنچه نتوان زیست

قبای زندگیش از دم صبا چاک است

اگر ز رمز حیات آگهی مجوی و مگیر

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۷ - نسیم صبح

 

ز روی بحر و سر کوهسار می آیم

ولیک می نشناسم که از کجا خیزم

دهم به غمزده طایر پیام فصل بهار

ته نشیمن او سیم یاسمن ریزم

به سبزه غلتم و بر شاخ لاله می پیچم

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۱ - تنهائی

 

به بحر رفتم و گفتم به موج بیتابی

همیشه در طلب استی چه مشکلی داری؟

هزار لولوی لالاست در گریبانت

درون سینه چو من گوهر دلی داری؟

تپید و از لب ساحل رمید و هیچ نگفت

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۰ - به مبلغ اسلام در فرنگستان

 

زمانه باز برافروخت آتش نمرود

که آشکار شود جوهر مسلمانی

بیا که پرده ز داغ جگر بر اندازیم

که آفتاب جهانگیر شد ز عریانی

هزار نکته زدی پیش دلبران فرنگ

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۶ - بهار تا به گلستان کشید بزم سرود

 

بهار تا به گلستان کشید بزم سرود

نوای بلبل شوریده چشم غنچه گشود

گمان مبر که سرشتند در ازل گل ما

که ما هنوز خیالیم در ضمیر وجود

به علم غره مشو کار می کشی دگر است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۹ - مرا ز دیدهٔ بینا شکایت دگر است

 

مرا ز دیدهٔ بینا شکایت دگر است

که چون بجلوه در آئی حجاب من نظر است

به نوریان ز من پا به گل پیامی گوی

حذر ز مشت غباری که خویشتن نگر است

نوا زنیم و به بزم بهار می سوزیم

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۲۰ - به این بهانه درین بزم محرمی جویم

 

به این بهانه درین بزم محرمی جویم

غزل سرایم و پیغام آشنا گویم

بخلوتی که سخن می شود حجاب آنجا

حدیث دل به زبان نگاه می گویم

پی نظارهٔ روی تو می کنم پاکش

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۲۸ - خوش آنکه رخت خرد را به شعله‌ای می سوخت

 

خوش آنکه رخت خرد را به شعله‌ای می سوخت

مثال لاله متاعی ز آتشی اندوخت

تو هم ز ساغر می چهره را گلستان کن

بهار خرقه فروشی به صوفیان آموخت

دلم تپید ز محرومی فقیه حرم

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۲۹ - بیار باده که گردون بکام ما گردید

 

بیار باده که گردون بکام ما گردید

مثال غنچه نواها ز شاخسار دمید

خورم بیاد تنک نوشی امام حرم

که جز به صحبت یاران رازدان نچشید

فزون قبیلهٔ آن پخته کار باد که گفت

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۳۲ - ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست

 

ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست

تجلی دگری در خور تقاضا نیست

به ملک جم ندهم مصرع نظیری را

«کسی که کشته نشد از قبیلهٔ ما نیست»

اگرچه عقل فسون پیشه لشکری انگیخت

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۳۶ - فریب کشمکش عقل دیدنی دارد

 

فریب کشمکش عقل دیدنی دارد

که میر قافله و ذوق رهزنی دارد

نشان راه ز عقل هزار حیله مپرس

بیا که عشق کمالی ز یک فنی دارد

فرنگ گرچه سخن با ستاره میگوید

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۳۸ - به شاخ زندگی ما نمی ز تشنه لبی است

 

به شاخ زندگی ما نمی ز تشنه لبی است

تلاش چشمهٔ حیوان دلیل کم طلبی است

حدیث دل به که گویم چه راه بر گیرم

که آه بی اثر است و نگاه بی ادبی است

غزل به زمزمه خوان پرده پست تر گردان

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۳ - دلیل منزل شوقم به دامنم آویز

 

دلیل منزل شوقم به دامنم آویز

شرر ز آتش نابم به خاک خویش آمیز

عروس لاله برون آمد از سراچه ناز

بیا که جان تو سوزم ز حرف شوق‌انگیز

به هر زمانه به اسلوب تازه می‌گویند

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۱ - جهان عشق نه میری نه سروری داند

 

جهان عشق نه میری نه سروری داند

همین بس است که آئین چاکری داند

نه هر که طوف بتی کرد و بست زناری

صنم پرستی و آداب کافری داند

هزار خیبر و صد گونه اژدر است اینجا

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۳ - بیا که بلبل شوریده نغمه پرداز است

 

بیا که بلبل شوریده نغمه پرداز است

عروس لاله سراپا کرشمه و ناز است

نوا ز پردهٔ غیب است ای مقام شناس

نه از گلوی غزل خوان نه از رگ ساز است

کسی که زخمه رساند به تار ساز حیات

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۸ - اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست

 

اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست

گدای کوی تو کمتر ز پادشاهی نیست

بخواب رفته جوانان و مرده دل پیران

نصیب سینهٔ کس آه صبحگاهی نیست

به این بهانه بدشت طلب ز پا منشین

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۰ - بتان تازه تراشیده‌ای دریغ از تو

 

بتان تازه تراشیده‌ای دریغ از تو

درون خویش نگاه دیده‌ای دریغ از تو

چنان گداخته‌ای از حرارت افرنگ

ز چشم خویش تراویده‌ای دریغ از تو

به کوچه‌ای که دهد خاک را بهای بلند

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۸ - بایرن

 

مثال لاله و گل شعله از زمین روید

اگر بخاک گلستان تراود از جامش

نبود در خور طبعش هوای سرد فرنگ

تپید پیک محبت ز سوز پیغامش

خیال او چه پریخانه ئی بنا کرد است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۷ - موسیولینن و قیصر ولیم

 

موسیولینن

بسی گذشت که آدم درین سرای کهن

مثال دانه ته سنگ آسیا بودست

فریب زاری و افسون قیصری خورد است

اسیر حلقهٔ دام کلیسیا بودست

[...]

اقبال لاهوری
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode