چو شیرین کوهکن را دید با خویش
به تنها دور از چشم بداندیش
به نرمی گفت او را خیرمقدم
که جانت از وصالم باد خرم
غم دیرین مگو در سینه دارم
که در ساغر می دیرینه دارم
بگو، بشنو ، چو اکنون هست فرصت
که عاقل گاه فرصت ندهد از دست
کم افتد کز دری یاری درآید
پس از سالی گل از خاری برآید
به هر سودا اگر میبود سودی
فقیری در جهان هرگز نبودی
به ملک و مال اگر کس کام دیدی
ز لعلم کام خسرو جام دیدی
ز قسمت بیش نتوان خورد هرگز
ز مدت پیش نتوان برد هرگز
چو فرهاد این سخنها کرد از او گوش
به سر همچون خم می آمدش جوش
بگفتا عقل کو تا کار بندم
بگو تا پیش تو زنار بندم
بگفتا از لبم شکر نخواهی
بگفتا خواهم ار کیفر نخواهی
بگفتا شکرم را نرخ جان است
بگفتا گر به سد جان رایگان است
بگفتا یک دو ساغر خورد باید
بگفتا هر چه فرمایی تو شاید
بگفتا نه صراحی پیش دستم
بگفتا ده قدح زان چشم مستم
نگاهی کرد از آن چشم مستش
بکلی برد دین و دل ز دستش
قدح پر کرد و گفتا گیر و درکش
گرفت و خورد و گفتا پرده برکش
شنید و برقع و معجر برانداخت
به رویش دیده برکرد و سرانداخت
چوشیرین آن نیاز از کوهکن دید
به رویش چون گل سیراب خندید
ز درج لعل مروارید بنمود
نیاز کوهکن زان خنده افزود
تقاضا کرد بوسیدن لبش را
به سر ننهاد دندان مطلبش را
چو شیرین گشت آگه از تقاضاش
به سان غنچه خندان گشت لبهاش
میان خنده و مستی به کامش
نهاد آن لب که از وی بود کامش
لبش چون با لب شیرین قرین شد
به کام از کوثرش ماء معین شد
نبودش باور از بخت این که شیرین
نشسته در برش چون باغ نسرین
به دندان خواست خاییدن لبش را
نه تنها لب که سیب غبغبش را
ولی ترسید کز لعلش چکد خون
فتد از پرده راز عشق بیرون
به بوسیدن نیفزود او گزیدن
که چون خسرو شکر باید مزیدن
دل شیرین هم از آن کار خوش بود
که با او یار و او با یار خوش بود
زمانی دیر در این کار ماندند
دویی را در برون در نشاندند
یکی گشتند همچون شیر و شکر
نه از پا باخبر بودند و نی سر
چو جان و تن به هم پیوسته گشتند
ز هر اندیشهای وارسته گشتند
چو از شب رفت پاسی دست فرهاد
شد اندر سینهٔ آن سرو آزاد
دولیمو دید شیرین و رسیده
که به ز آن باغبان هرگز ندیده
برای دفع صفراهای هجران
بر آن شد تا گزد او را به دندان
ولیکن از گزیدن پاس خود داشت
مکیده و بوسهای در پاش بگذاشت
براند از ساحت سینه به نافش
چو شیرین داشت زین جرأت معافش
ز ناف او دل فرهاد خون شد
چو مشک از نافهٔ نافش برون شد
مگرپنداشت ناف او فتادهست
به حقه لعل رخت خود نهادهست
همی رفت از پی افتاده نافش
که جا بدهد چو مشک اندر غلافش
ره از شلوار بندش دید بسته
چو بندی شد دلش زین عقده خسته
ولی از معنی خیر الامورش
نه در نزدیک دل ماند و نه دورش
کز اینجا بر گذشتن حد کس نیست
بجز خسرو کسی را این هوس نیست
چو نقدش از محک بیغش برآمد
چو آب افتاده ، چون آتش برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، شیرین با فرهاد به تنهایی دیدار میکند و به او خیرمقدم میگوید. فرهاد از عشق و غمهای دیرین خود سخن نمیگوید و به جای آن از لحظه حاضر و فرصتهایی که نباید از دست داد، صحبت میکند. سپس شیرین و فرهاد وارد فضای عاشقانهای میشوند که به تدریج شیفتگی و محبتشان بیشتر میشود.
شیرین به فرهاد نگاهی عاشقانه میاندازد و این باعث میشود که فرهاد شجاعت بیشتری پیدا کند. آنها در یک فضای پر از احساس دست به تبادل بوسه میزنند و رابطهشان عمیقتر میشود. فرهاد احساس میکند که شیرین پیش او نشسته و بخت به او روی آورده است.
در نهایت، آنها به شدت به همدیگر وابسته میشوند و اگرچه به لحاظ جسمی به هم پیوستهاند، اما از اندیشههای خیالی و درونی رهایی یافتهاند و زیبایی عشق را تجربه میکنند. شیرین در حین این ارتباط به یاد خاطرات تلخ گذشتهاش میافتد اما از جاذبه عشق فرهاد نمیتواند چشم پوشی کند.
این بخش به تصویر کشیدن عشق عمیق و همزمان پیچیدگیهای روانی آن میپردازد و نشاندهنده چالشهایی است که معشوقان با آن مواجه میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی شیرین کوهنورد را دید که تنها و دور از نگاه بداندیشان است، شادی و خرسندی قلبش را فرا گرفت.
هوش مصنوعی: به آرامی از او استقبال کرد و گفت: امیدوارم که زندگیات با حضور من شاد و خوش باشد.
هوش مصنوعی: از گذشتههای دور غم را در دل نگهدار نکن، چون در جام شراب، نوشیدنیای از دیروز دارم که میتواند دردها را فراموش کند.
هوش مصنوعی: بگو و بشنو، چون حالا فرصتی هست، بدان که آدمهای دانا گاهی فرصتها را از دست نمیدهند.
هوش مصنوعی: دوستانی که از دور برمیگردند، نادر هستند. پس از مدتها انتظار، گاهی از دل تاریکی و سختی، زیبایی و خوشی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: اگر در هر معامله و نیازی فایدهای برای کسی وجود داشت، هرگز فقر و تنگدستی در جهان وجود نمیداشت.
هوش مصنوعی: اگر کسی به ملک و اموال خود خوشحال است، بدان که من از علم و دانش لذت بیشتری میبرم.
هوش مصنوعی: از سرنوشت زیاد نمیتوان بهرهمند شد و از زمان گذشته هم هرگز نمیتوان چیزی را پس گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی فرهاد این سخنان را گفت، سرش به سمت او خم میشد و مانند میخورد، هیجانزده و جوشزده بود.
هوش مصنوعی: او گفت: عقل کجاست که بتوانم کاری انجام دهم؟ بگو تا بهسوی تو زنجیری ببندم.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر میخواهی از شکر لبانم بهرهای ببری، پس بگو که چقدر نیاز داری، اما اگر مجازات نمیخواهی، پس بگو که چه میخواهی.
هوش مصنوعی: او گفت که شکر بهایی بالاتر از جان دارد، و همچنین افزود که اگر کسی بخواهد به طور رایگان جان خود را فدای شکر کند، این نیز ارزشمند است.
هوش مصنوعی: گفت که باید یک یا دو جام بنوشی تا هر چیزی را که تو خواستی بگویم.
هوش مصنوعی: او گفت: ردپای میگساری در کنار من نیست، اما از چشم مست و پرشور تو، ده جام پر از شراب میخواهم.
هوش مصنوعی: او با نگاهی از چشمان خمارش، بهطور کامل ایمان و دل را از دستم برد.
هوش مصنوعی: شخصی جام شراب را پر کرد و گفت آن را بگیر و بنوش. سپس در حالی که جام را برداشت، گفت پرده را کنار بزن.
هوش مصنوعی: او شنید و چادر و مقنعه را از چهره برداشت، چشمانش را به سمت او دوخت و سرش را پایین انداخت.
هوش مصنوعی: مردی که در کوه زندگی میکند، وقتی با نیاز خود روبرو شد، همچون گلی شاداب و خندان ظاهر شد.
هوش مصنوعی: کوهنورد به خاطر زیبایی و درخشش لعل و مروارید، احساس نیاز و شوق بیشتری پیدا کرد و این باعث شد که لبخند او بیشتر شود.
هوش مصنوعی: آن شخص از بوسیدن لبش درخواست کرد، اما نتوانست دندانش را به آن هدف برساند.
هوش مصنوعی: زمانی که شیرین از درخواست او مطلع شد، لبهایش به مانند گلبرگهای خندان غنچه باز شد.
هوش مصنوعی: در لحظهای پر از شادی و سرخوشی، آن لب شیرین که کام او را شیرین کرده بود، در میان خندهها و مستیها قرار گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی لبهایش با لب شیرین همنشین شد، به کام او از چشمهی کوثر آب گوارا رسید.
هوش مصنوعی: بختی که شیرینی و زیبایی را در زندگی کسی قرار داده، به او این قدرت را داده که هر چیز آزاردهندهای را خوشایند و دلپذیر کند. مانند گلی که در باغی زیبا میروید و همه چیز را خوشبو میسازد.
هوش مصنوعی: او به شدت به خوردن لبهایش اشتیاق دارد، نه تنها لبهایش بلکه غبغبش را هم میخواهد بخورد.
هوش مصنوعی: او از اینکه لبهایش چیزی بگویند و راز عشق برملا شود، میترسید و نگران بود که خون عشقش بر زمین بریزد.
هوش مصنوعی: او به جای بوسیدن، انتخاب کرد که فاصله بگیرد، چرا که بر این باور است که مانند خسرو، شکر باید به آرامی و به تدریج اضافه شود.
هوش مصنوعی: دل شیرین از این که با یارش خوش باشد، لذت میبرد.
هوش مصنوعی: مدت زمانی طولانی در این کار باقی ماندند و دو نفر را در خارج از آن قرار دادند.
هوش مصنوعی: آنها همچون شیر و شکر با هم اتحاد و همبستگی یافته بودند؛ نه از پاهای خود خبر داشتند و نه از سرشان.
هوش مصنوعی: وقتی جان و بدن به هم متصل شدند، از هر نوع تفکر و اندیشهی زائد آزاد شدند.
هوش مصنوعی: وقتی شب گذشت و صبح شد، عشق و احساس عمیق فرهاد به سوی آن دختر جوان و زیبا در دلش جوانه زد.
هوش مصنوعی: من دو میوهٔ شیرین و رسیده را دیدم که باغبان هرگز آنها را ندیده است.
هوش مصنوعی: شخص برای مقابله با تاثیرات منفی جدایی، تصمیم میگیرد تا با شدت و قدرت به محبوبش نزدیک شود.
هوش مصنوعی: اما او به خاطر محافظت از خود، از گزیدن دست برداشت و بوسهای بر پای او گذاشت.
هوش مصنوعی: اگر در دلش شجاعت و جرأتی میداشت، از سینهاش به مانند شیر برمیخاست و به کسی که به او عشق میورزد، دلیری نشان میداد.
هوش مصنوعی: دل فرهاد از عشق شیرین به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و مانند بوی خوش مشک که از مشک خارج میشود، احساساتش به شدت نمایان شد.
هوش مصنوعی: شاید فکر کردهای که ناف او به دام افتاده است، زیرا لبخند سرخ چهرهاش را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: او به دنبال کسی که افتاده بود، میرفت تا جایی برای او پیدا کند، مانند اینکه مشک را در غلافش جا دهد.
هوش مصنوعی: راهی که او از شلوار بست او را مسدود کرد؛ دلش به خاطر این مشکل دچار درد و رنج شده است.
هوش مصنوعی: اما مفهوم بهترین کارها نه در دل نزدیک ماند و نه دور از آن.
هوش مصنوعی: در اینجا هیچ کس دیگری به جز خسرو این آرزو را ندارد که از اینجا عبور کند.
هوش مصنوعی: زمانی که اصل و حقیقت چیزی به روشنی مشخص شد و از هر گونه ناخالصی و نیرنگ دور بود، مانند آبی که به آرامی روی زمین میریزد و در عین حال، حرارت و انرژی آتش را از خود ساطع میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.