گنجور

 
وحشی بافقی

لطفِ پنهانی او در حقِ من بسیار است

گر به‌ظاهر سخنش نیست سخن بسیار است

فرصتِ دیدنِ گل آه که بسیار کم است

و آرزوی دلِ مرغانِ چمن بسیار است

دلِ من در هوسِ سروِ سمن رخساری ست

ورنه بر طرفِ چمن سرو و سمن بسیار است

یار ساقی شد و صد توبه به یک حیله شکست

حیله‌انگیزیِ آن عهدشکن بسیار است

وحشی از من مطلب صبر بسی در غمِ دوست

اندکی گر بودم صبر ز من بسیار است