گنجور

 
وحشی بافقی

من اگر این بار رفتم ، رفتم آزارم مکن

این تغافلهای بیش از پیش در کارم مکن

پای برگشتن نخواهم داشت خواهم رفت و ماند

در تماشا گاه دیگر نقش دیوارم مکن

بنده می‌خواهی ز خدمتکار خود غافل مباش

می‌شود ناگه کسی دیگر خریدارم مکن

من که مستم مجلست گر هست و میر مجلسی

بزم خود افسرده خواهی کرد هشیارم مکن

عزت سگ هست در کوی تو وحشی خود چه کرد

گرچه عاشق خوار می‌باید، چنین خوارم مکن