در آن دیار که هجران بود حیات نباشد
اساس زندگی خضر را ثبات نباشد
منادی است ز هجران که هر که بندی شد
ز بند خانه ما دیگرش نجات نباشد
مبین به ظاهر بیلطفیش که هست بتان را
تغافلی که کم از هیچ التفات نباشد
متاعهای وفا هست در دکانچهٔ عشقم
که در سراسر بازار کاینات نباشد
به مذهب که عمل میکنی و کیش که داری
که گفته است که حسن ترا ، زکات نباشد
بساط دوری و شطرنج غایبانه به خوبان
به خود فرو شده وحشی عجب که مات نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.