گنجور

 
وحشی بافقی

شکل مستانه و انکار شرابش نگرید

تا ندانند که مست است ، شتابش نگرید

آنکه گوید نزدم جام و زد آتش به دلم

چهره افروختن و میل کبابش نگرید

سد گل تازه شکفته‌ست ز گلزار رخش

گل گل افتاده برو از می نابش نگرید

تا نپرسیم از آن مست که کی می‌زده‌ای

چین بر ابرو زدن و ناز و عتابش نگرید

آنکه می‌گفت به وحشی که منم زاهد شهر

گو بیایید به میخانه ، خرابش نگرید