یک ره سؤال کن گنه بیگناه خود
زین چشم پر تغافل اندک گناه خود
زان نیمه شب بترس که در تازد از جگر
تا کی عنان کشیده توان داشت آه خود
دادیم جان به راه تو ظالم چه میکنی
سر دادهای چه فتنهٔ چشم سیاه خود
بردی دل مرا و به حرمان بسوختی
او خود چه کرده بود بداند گناه خود
درد سرت مباد ز فریاد دادخواه
گو داد میزنید تو میران به راه خود
زان عهد یاد باد کز آسیب زهر چشم
میداشت نوشخند توام در پناه خود
من صید دیگری نشوم وحشی توام
اما تو هم برون مرو از صیدگاه خود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود سوالاتی میکند و از او میخواهد تا در مورد گناهان خودش و غفلتش پاسخ گوید. او از نیمه شبی میترسد که ممکن است از درون او بیرون بیاید و درد و رنجش را بیش از پیش کند. شاعر به ظلم معشوق اشاره میکند که جانش را برای او داده است و از او میخواهد تا درک کند چه فتنهای در چشمانش نهفته است. همچنین، او از درد و رنج ناشی از عشق و فریب معشوق سخن میگوید و تذکر میدهد که نباید از صیدگاه او خارج شود، زیرا او همچنان در چنگال عشق معشوق باقی مانده است.
هوش مصنوعی: از این چشم که به ندیدن و بیتوجهی عادت کرده، بپرس که آیا گناه من چقدر کم و ناچیز است، در حالی که خودم را بیگناه میدانم.
هوش مصنوعی: از آن نیمه شب بترس، زیرا ممکن است غم و اندوهی که در دل داری، به یکباره بر تو حملهور شود و دیگر نتوانی خود را کنترل کنی.
هوش مصنوعی: ما جان خود را به خاطر تو فدای راهت کردهایم، ای ظالم. تو چه کار میکنی؟ آیا فقط به خاطر زیباییهای چشمان سیاه خود ما را به معضلی گرفتار کردهای؟
هوش مصنوعی: تو دل مرا ربودی و آن را به حسرت سوزاندی، حالا خودت باید بدانی که چه گناهی کردهای.
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که درد سر تو از فریاد و شکایت به وجود بیاید. بدان که شما، ای حاکمان، در راه خود هیچ توجهی به این عذابها ندارید و فقط به فکر خودتان هستید.
هوش مصنوعی: از آن دوران یاد میکنم که لبخند تو مرا از آسیب نگاه زهرآگین دور نگه میداشت و در آغوش خود حفظ میکرد.
هوش مصنوعی: من دیگر شکار کسی نخواهم شد. من مانند یک وحشی هستم، اما تو هم از این مکان که شکارگاه من است، دور نشو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر هر دلی که بند نهاد از نگاه خود
بردش به بند خانهٔ زلف سیاه خود
از راه نارسیده شهنشاه عشق او
عالم به باد داده ز گرد سپاه خود
گردید عام نشاء عشق آن چنانکه یافت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.