هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود
گر سراپا آتش سوزنده شد سوزش نبود
عشق را آماده بود اسباب و جان مستعد
کار چون افتاد با دل بخت فیروزش نبود
خرمن من بود و خرمن سوز شوخی بود نیز
گرمی خاصی که باشد شعله افروزش نبود
در کمان ناز آن تیری که من میخواستم
بود پر ، کش لیک پیکان جگر دوزش نبود
طاقت آوردیم چندین سال ازو بیگانگی
آشنایی شد ضرورت تاب یک روزش نبود
آنکه سد مرغ است در دامش اگر وحشی رمد
گو تصور کن که یک مرغ نو آموزش نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.