گنجور

 
وحشی بافقی

ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد

حریف ساغر و هم مشرب پیمانه خواهم شد

اگر بیند مرا طفلی به این آشفتگی داند

که از عشق پری رخساره‌ای دیوانه خواهم شد

شدم چون رشتهٔ‌ای از ضعف و دارم شادمانیها

که روزی یار، با آن گوهر یکدانه خواهم شد

به هر جا می‌رسم افسانهٔ عشق تو می‌گویم

به این افسانه گفتن عاقبت افسانه خواهم شد

مگو وحشی کجا می‌باشد و منزل کجا دارد

کجا باشم مقیم گوشهٔ ویرانه خواهم شد