یک جهان جان خواهم و چندان امان از روزگار
کن جهان جان ، بر آن جان جهان سازم نثار
گر دهد دستم ثبات کوه بستانم به وام
بسکه پای بندگی خواهم به راهت استوار
خاک چون گرداندم جذب سکون درگهت
تندباد رستخیز ازمن نینگیزد غبار
حاش لله گر بشوید صدمهٔ توفان نوح
از جبین من غبار سجده آن رهگذار
آمدم تا افکنم یک یک به راه توسنت
اینکه یک سردر بدن دارم بود گر سد هزار
آمدم تا سازم از بس خاک فرسایی به عجز
خاک این درگاه را از جبههٔ خود شرمسار
آمدم با کاروانهای دعای مستجاب
تا گشایم در حریم کعبةالاسلام بار
حبذا این خطه یزد است یا دارالامان
یا گلستان ارم یا روضهٔ دارالقرار
خفته در وی فارغ از آسیب و ایمن از گزند
شیر و آهو باز و تیهو بچهٔ گنجشک و مار
ضبط و ربط ملک تا حدی که بر وی نگذرد
جز به اذن باغبان در بوستان باد بهار
مردمش پروردهٔ ناز و نعیم عافیت
در پناه کامران کام بخش کامکار
تاج فرق سروری سرمایهٔ فر و شکوه
خاتم دست بزرگی مایهٔ عز و وقار
ماه ملک آرا غیاث الدین محمد آنکه هست
بر مراد خاطر او چرخ و انجم را مدار
در طلسم باطن او گنج درویشی نهان
وز جبین ظاهرش سیمای شاهی آشکار
ظاهرش بخشنده آمال هر صاحب امل
باطنش داننده امید هر امیدوار
در بساطی کاندرو دیوان احسانش بود
آرزو بسیار گو باشد تقاضا هرزه کار
ره ندارد چند چیز اندر جهان جود او
عیب منت نقص قلت احتمال انتظار
دشمنش گو خویش را میکش نخواهد یافتن
آنقدر رفعت که آویزند دزدی را ز دار
خویش را انداخت گردون در رکاب او ولی
زود میماند که بس تند است رخش این سوار
بلعجب رخشی که گر تازاندش رو بر ابد
در نخستین گام بر فارس کند امسال پار
در سر میدان چو خود را گرد کرده همچو گوی
پای او از گوشهٔ سم کرده گوشش را فکار
چشم تا بر هم زند بر جا نبیند نقش او
گر مصور صورت او را نگارد بر جدار
تیزهوش و تیزبین و نرم موی و نرم رو
خوش نشان و خوش عنان و راه دان و راهوار
با وجود آنکه چون کوه گرانش پیکریست
از سبک خیزی نماند نقش پایش بر غبار
ای ز پای توسنت یک نعل زرین آفتاب
کآسمانش مینهد بر سر ز روی افتخار
اقتباس نور اگر از پرتو رایت کند
تا ابد منفک نگرد روشنایی از شرار
تقویت چون یابد از حفظ تو تار عنکبوت
نگسلد گر بختی ایام را باشد مهار
بسکه دور از اعتدال انداخت وقت امتزاج
مایهٔ ترکیب بدخواه ترا پروردگار
گر مزاج فاسدش گردد مؤثر در عدد
مرتفع سازد فسادش صحت نصف از چهار
ز آتش قهرت شراری گرددش قائم مقام
فیالمثل گر عنصر آتش کشد پا بر کنار
روز و شب روی تو بزم آرای عالم مثل مه
چون قمر در چارده چون شمس در نصف النهار
روزگار از بهر چشم بخت بد خواهت نهاد
خواب را در حقههای سر به مهر کو کنار
سعی نیسان و صدف شرط است با دیگر امور
تا گهر گردد چو بارد مایهٔ بحر از بخار
کو خواص دست تو تا ابر بی آن حل و عقد
سازد از تأثیر آن هر قطره در شاهوار
زین تشبه چشم خصمت را نشاید ابر خواند
کاین سفید و اشکریز است آن سیاه و اشکبار
اشتراکی هست اما این کجا ماند بدان
چشم او گر ابر بودی نم که دیدی در بحار
داورا وحشی گر از لطف تو یابد تربیت
ای بسا نقد سخن کز وی بماند یادگار
از من استعداد و از تو تربیت وز بخت سعی
اهتمام از طبع و توفیق سخن از کردگار
گر مرتب گردد این اسباب در کم فرصتی
بشنوی کز من چها در دهر یابد انتشار
طالع ناساز و بخت نامساعد چون مرا
داد سر در وادی اندوه ازین خرم دیار
داشتم ناقص مسی وز کیمیای لطف تو
آن مس ناقص همه زر شد زر کامل عیار
آمدم تا سازدش رایج در اطراف جهان
سکه نام تو و شه زادههای نامدار
تا به استعداد یابد هر که یابد پایهای
تا به قدر پایه یابد که هر یابد اعتبار
در میان اعتبار و پایهٔ خصم تو باد
آنچنان بعدی که میباشد میان فخر و عار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با عشق و ارادت به خدا و مکان مقدس یزد، از تمایل خود برای فدای جان و مال در راه خدا سخن میگوید. او در وصف یزد به امن و آرامش این دیار اشاره میکند و آن را مکانی میداند که دور از آسیب و گزند است. شاعر به جمال و بزرگی حاکم غیاث الدین محمد اشاره کرده و او را مظهر عزت و بزرگی معرفی میکند. او در ادامه از ویژگیهای مثبت حاکم، از جمله بخشندگی و توانایی در برطرف کردن نیازها میگوید و با زبانی ادبی و شاعرانه به تأثیرات مثبت او بر شهر و مردم اشاره میکند. در نهایت، شاعر اعتقاد دارد که با همکاری و تلاش، میتوان به اعتباری در عالم دست یافت که یادگار نسلها میماند.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که تمام زندگیام را به دست آورم و از سختیهای زمانه رهایی یابم. در این زندگی، میخواهم تمامی جان و هستیام را برای بهبود و زیبایی جهان فدای کنم.
هوش مصنوعی: اگر دستم قدرت و ثباتی چون کوه بدهد، با کمال میل و در فدای تو در این راه استوار میایستم و پای بندگی تو را بر دوش میکشم.
هوش مصنوعی: وقتی که خاک را دور میزنم و به سویت میآیم، آرامش و سکونت تو را به خود جذب میکند. حتی تندباد رستخیز هم نمیتواند غبار من را خراش دهد و از بین ببرد.
هوش مصنوعی: هرگز نخواهد شد که آسیب توفان نوح، اثر سجدههای من بر پیشانیام را بشوید.
هوش مصنوعی: به اینجا آمدم تا هر کدام از مشکلات و موانع را کنار بزنم و آنها را از پیش رو بردارم، هرچند که خودم تنها یک قضاوت و نظر دارم، اما اگر هزاران مانع هم وجود داشته باشد، من از این کار باز نمیایستم.
هوش مصنوعی: من به اینجا آمدهام تا با خاکی که در این مکان فرسوده شده، مقابله کنم و با احساس ناتوانی این درگاه را از وجود خودم شرمنده سازم.
هوش مصنوعی: به سراغ کاروانهای دعا و درخواستهای شنیدهشده آمدهام تا در درگاه خانهی کعبهی اسلام، در را باز کنم.
هوش مصنوعی: این زمین که در آن هستیم، بسیار زیبا و دلنشین است؛ گویی یزد، یا مکانی آرام و دلپذیر مانند گلستان ارم یا باغی باصفا و امن است.
هوش مصنوعی: در اینجا فردی به حالتی اشاره دارد که در آن، شخصی در آرامش و بیخیالی خوابیده و از خطرها و آسیبها دور است. او به راحتی و بدون نگرانی از وجود حیوانات و موجودات وحشی مانند شیر و آهو، بچه گنجشک و مار در اطرافش، زندگی میکند. این تصویر احساس امنیت و آرامش را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: تسلط و کنترل بر سلطنت تا زمانی ممکن است که تنها با اجازه باغبان در باغ بهاری انجام شود.
هوش مصنوعی: مردم در شرایط ناز و راحتی بزرگ شدهاند و تحت حفاظت کسی موفق و خوشبخت هستند.
هوش مصنوعی: نشان و نشانهٔ بزرگی و مقام، تاجی بر سر مینهد که نمایانگر عظمت و شکوه است. همچنین، گردنبند یا خاتم دست یک فرد بزرگ، نماد شرافت و احترام به حساب میآید.
هوش مصنوعی: ماه ملک آرا غیاث الدین محمد، کسی است که چرخ و ستارهها به خاطر خواستههای او به گرد او میچرخند.
هوش مصنوعی: درون او گنجی از دانش و رازهای درویشی نهفته است و در ظاهر چهرهاش، نشانههای بزرگی و سلطنت دیده میشود.
هوش مصنوعی: ظاهرش مظهر بخشندگی و امیدهای هر کسی است که آرزو دارد، اما در باطنش کسی است که به خوبی میداند دل بستگیها و آرزوهای هر امیدواری را.
هوش مصنوعی: در دنیای کوچکی که در آن دیوان احسان وجود دارد، آرزوهای بسیار وجود دارد و خواستهها به طور بیهدف و بیمورد افزایش مییابند.
هوش مصنوعی: در جهان، راهی برای دستیابی به چندین چیز وجود ندارد؛ بخشش او بینقص و کامل است و عیبی در آن نیست. انتظاری از کمبود و نقصان نمیتوان داشت.
هوش مصنوعی: اگر دشمن خود را بکشد، هرگز به آن درجه از بلندی نمیرسد که دزدی را از دار بفرستند.
هوش مصنوعی: انسان خودش را به سرنوشت میسپارد و در اختیار او میگذارد، اما زود متوجه میشود که این مسیر بسیار سریع و خطرناک است.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و قدرت تأثیرگذاری فردی اشاره دارد که در ابتدای کارش، توانایی و جذابیتی دارد که میتواند حتی در یک حرکت ساده، تأثیر عمیقی بر آنچه در آینده قرار است رخ دهد، بگذارد. به عبارتی، نخستین قدمهای او میتواند سرنوشتساز باشد و نمایانگر موفقیتی بزرگ در پیشرو باشد.
هوش مصنوعی: در میدان، وقتی به دور خود میچرخد، مانند گوی، پایش را از گوشه سُم برمیدارد و به دور خود مینگرد.
هوش مصنوعی: چشم وقتی پلک بزند، نمیتواند تصویر او را ببیند، حتی اگر نقاشی زیبای او را روی دیوار بکشد.
هوش مصنوعی: شخصی با هوش و زیرکی بالا، با ظاهری زیبا و خوشرو، با نرمی در رفتار و چهره، دارای توانایی در هدایت و شناخت مسیرهاست و به خوبی میتواند راه را در پیش بگیرد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه او به اندازه یک کوه سنگین و محکم است، اما در حرکتش چنان سبک و آرام است که اثری از خود بر روی خاک به جا نمیگذارد.
هوش مصنوعی: تو همچون نعل زرینی هستی که آفتاب آن را بر سر خود میگذارد، و این نشان از افتخار و بزرگی توست.
هوش مصنوعی: اگر نور از پرتوی شادی و خوشحالی بگیرد، این روشنی هرگز از آتش و هیجان جدا نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر تقویت و حمایت از تو ادامه یابد، مانند تارهای عنکبوتی نخواهد شکست و اگر بخت در روزگار تو مهار باشد، به سادگی نمیتوان آن را از دست داد.
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه زمان برای ترکیب و اختلاط به دور از میانهروی گذشت، مایهای که برای ترکیب آماده شده بود، بدخواه تو را پرورش داد.
هوش مصنوعی: اگر وضعیت جسمی فردی خراب شود، این وضعیت میتواند بر کیفیت عدد بالاتر تأثیر بگذارد و در نتیجه نیمی از سلامت او به سلامتی چهار قسمت وابسته خواهد بود.
هوش مصنوعی: از خشم تو شعلهای برمیخیزد که مثل آتش، اگر پا به کنار کشد، میتواند در مقام آتش باشد.
هوش مصنوعی: روز و شب به خاطر تو، دنیا جشنی برپا کرده است. تو مانند ماهی در شب و مانند آفتابی در میانه روز میدرخشی.
هوش مصنوعی: روزگار به خاطر بدشانسی تو، خواب را در ترفندهای غیرقابل دسترسی قرار داده است.
هوش مصنوعی: برای اینکه گوهری ارزشمند به دست آید، باید تلاش و سختکوشی لازم انجام شود، همانطور که در طبیعت بارندگی موجب میشود که مایعات دریا به بخار تبدیل شده و در نهایت به باران تبدیل شوند.
هوش مصنوعی: اکنون دست تو کجاست که ابر بدون آن نمیتواند بر اثر هر قطرهاش بر زمین تأثیر بگذارد و خشکی را به سرسبزی تبدیل کند؟
هوش مصنوعی: چشم دشمن تو را نمیتوان به عنوان ابر توصیف کرد، زیرا ابر سفید و پُر آب است، در حالی که چشمان او سیاه و پر از اشکاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که محبت و علاقهای وجود دارد، اما این فراموش شده است. اگر آن چشم معشوق وجود داشت وشبیه ابر بود، شاید میتوانست این محبت را در دل دریا پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر داوری وحشی تحت تأثیر لطف تو تربیت یابد، بسیاری از سخنان ارزشمند که از او باقی میماند، یادگاری گرانبها خواهد بود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من توانایی و استعداد دارم و تو مسئول پرورش و تربیت من هستی. همچنین در این مسیر شانس و تلاش من، به همراه سرشت و موفقیت از جانب خداوند مؤثر است.
هوش مصنوعی: اگر این امکانات به خوبی سامان یابد و فرصت کوتاهی را فراهم کند، میشنوی که چه چیزهایی از من در دنیا منتشر میشود.
هوش مصنوعی: چون بخت و سرنوشت من به گونهای است که به من اندوه و غم داده است، پس چرا در این سرزمین شاداب و سرسبز باید در فراق و ناراحتی زندگی کنم؟
هوش مصنوعی: من در حالتی ناتمام و ناقص بودم، اما با لطف و محبت تو، آن ناتمامی من به کمال رسید و از مس به طلا تبدیل شد.
هوش مصنوعی: به این دنیا آمدم تا نام تو و فرزندان برجستهات را در سراسر جهان مشهور و پرآوازه کنم.
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازه توانایی و شایستگیاش به موقعیت و ارزش میرسد.
هوش مصنوعی: در میان ارزش و موقعیت رقیب تو باید فاصلهای وجود داشته باشد که به اندازه فاصلهای باشد که بین افتخار و شرم وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.