دیدم چو صفای این مدارس
افتاد رهم سویِ مدارس
آنجا که همیشه باد آباد
سوی فقها گذارم افتاد
دیدم که دُر کلام می سُفت
وعظی پی خاص و عام می گفت
کز عشوه ی نو خطان چون ماه
از راه مرو میفت در چاه
چون سطرِ کتاب چند ازین سور
در تن باشد رکت صف مور
مشغولی خَطّ نفس صرعست
اِنکشت زیاد دست شرعست
کامی که بُوَد ز زن بجوئید
ار خوش پسران سخن نگویید
آن سو نکنید زین ره آهنگ
اندیشه کنید ازین ره تنگ
این دختر رز که گل نگار است
در حکم زنان حیض دار است
معشوقِ قمار سخت بد خوست
با خلق چو کعبتین شش روست
حرفی که ز کذبش آب و تابست
چون طایر آشیان خرابست
در هیچ ضمیر مسکنش نیست
در کاخ دلی نشیمنش نیست
زین وعظ چو مستفید گشتم
رندانه از آن مکان گذشتم
فیض دگرم نصیب گردید
علم ادبم ادیب گردید
معشوقِ قمار سخت بد خوست
با خلق چو کعبتین شش روست
حرفی که ز کذبش آب و تابست
چون طایر آشیان خرابست
در هیچ ضمیر مسکنش نیست
در کاخ دلی نشیمنش نیست
زین وعظ چو مستفید گشتم
رندانه از آن مکان گذشتم
فیض دگرم نصیب گردید
علم ادبم ادیب گردید
آخوند دُر کلام می سفت
فصلی ز حدیث وصل می گفت
گفتم درِ وصلِ عیش اگر هست
آن از متعلقات فَعلَست
این عشق خزان بار و برگست
یا آنکه کنایه ای ز مرگست
دارم دلکی ز مرگ مشعوف
چون، محکومُ علیه، محذوف
حسرت که لبم نموده پاره
از بوسه ی اوست استعاره
نتوان به کنایه کرد تصریح
این گریه من بسست ترشیح
یکبار ندیده ام درین تیه
ماهی چو رخش بچشم تشبیه
بی دوست ز دوزخم نشانه
جامع ... است در میانه
من تشنه کلام تست چون آب
ایجاز مکن بوقت اطناب
سرّ دل من دُرِّ نَسُفته است
این حرف نگفتنی نگفته است
بویی که درین سخن ز راز است
چون نصب قرینه ی مجاز است
جان من و درد دوست با هم
گردیده یکی چو حرف مدغم
بر دل که شد است محو جانان
هجران و وصال هست یکسان
باکیم ز روز هجر و شب نِی
بی تغییرم چو اسم مَبنِی
در عشق ز ناز و عشوه ی او
دانم پس از این چه می دهد رو
آینده مضارعیست مجزوم
بر من چو گذشته هست معلوم
ز آن روز که دوستیست کارم
با خلق ز بس که سازگارم
باشد از من بنای تألیف
همچون مصدر بوقت تصریف
چون دل، دادِ سخنوری داد
سوی متکلمین شدم شاد
گاهی تصریح و گه به تعریض
گفتند سخن ز جبر و تفویض
من هم رفتم ازین فسانه
چون حد وسط در آن میانه
در مجلسشان دلم گُهر سُفت
با تفویضی سخن چنین گفت
نیکو نبود فتادن ای خام
زین بس، رفتن، ز آن سوی بام
ما بسته ی عشق یار خویشیم
مجبور به اختیار خویشیم
زان قوم چو آمدم به خود باز
با منطقیان شدم سخن ساز
چون دُر که سفر کند ز عمّان
افتاد گذار من به میزان
جُستند چو از سر عنایت
از منطق عاشقان حکایت
گفتم حرفی که دل شمارد
هر چند نتیجه ای ندارد
صُغرای آن طفلِ سرو قامت
باشد کبرای آن قیامت
این هر دو به نزد صاحب دید
آشوب جهان نتیجه بخشید
هر چند که دیده ها دَویده
زین سان شکلی دگر ندیده
از عاشق آن نگار جانی
دور است قیاس اقترانی
دل پروانه است و یار شمعست
این دوری ما ز منع جمع است
نتوان به شب فراق آن ماه
خالی بودن ز اشک و از آه
بحث از منطق چو گشت کوتاه
افتاد به باغ حکمتم راه
رفتیم در آن مکان خرسند
با مشّایی سراسری چند
گفتیم سخن نهان و پیدا
از جسم و ز صورت و هیولی
از جوهر فرد کرد چون یاد
سرِّ دهنش بیادم افتاد
چون حرف ز خط جوهری گفت
دل از غم آن میان بر آشفت
گفتم آن به، که نفس مرتاض
دایم کند از جواهر اعراض
زین پس زشتست اگر کنی سر
یک حرف ازین مقوله دیگر
گفتا که دل تو بی ملال است
گفتم "خامش! خلا! محال است"
گفتا که ملال را چه حالست
و آن چیست که نام او ملال است
گفتم چیست شرح این اسم
از قسمت لاتناهی جسم
ره پیش ز کوشش کم تست
این باب فراز سلّم تست
چون حق کلام یافت احقاق
برخورد به من حکیم اشراق
گردید فتیله ی زبانش
روشن چون شمع از بیانش
سر زد زایش صباح اظهار
از نور نخست و نور انوار
گفتم باشد چو شام دیجور
از جهل تو این تعدّد نور
آن لحظه که صبح علم خندید
این جمله یکی شود چو خورشید
هستی از جهل طبع، واهی
با این همه نور در سیاهی
افتاد چو یافت بحث "تقریر"
راهم به مدرّسین تفسیر
گفتم ز برای اهل عرفان
علمی نبود چو علم قرآن
ارباب دل این طریق پویند
زین باب دوای درد جویند
وین رقّاصان، نام صوفی
یا نقطویند یا حروفی
مردان نکنند چون زنان رقص
رقص است ز مرد سر به سر نقص
این قوم ز رقص اختراعی
هستند مؤنث سماعی
بر درگهِ عدل شامل او
از ضعف بود همیشه نیرو
زان سوره ی نَمل را به قرآن
موری بگرفت از سلیمان
هر حرف که با زر است توأم
بر هر سخنی بود مقدم
گردد به تو این حدیث آسان
از اسم سُوَر بلوح قرآن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به وصف مدارس و فضیلتهای آنها میپردازد و به وعظ روحانیون اشاره میکند که خطر عشق و فتنه را گوشزد میکند. او درباره عشق و درد جدایی صحبت میکند و عشق را مانند گیاهی با عوارض مرگ میداند. شاعر در این مسیر، به دنبال حقیقتی والاتر از ظواهر زندگی است. او به وجود تضادهایی که در عشق و علم وجود دارد، اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه دلش به عشق وابسته است و در جستجوی کمال معنوی است. او نقدهایی به رقصها و کنشهای ظاهری میکند و اهمیت علم و درک عمیقتر از هستی و عشق را بیان میکند، در نهایت به بیان دعوت به حکمت و دانش حقیقی میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و پاکی این مدارس را دیدم، به سمت آنها حرکت کردم.
هوش مصنوعی: در جایی که همیشه باد بهاری وزیده و زندگی امیدبخش است، به سمت فقها و دانشمندان راهی پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: دیدم که شخصی با مهارت و زیبایی کلامش، در جمع مردم عادی و خاص، سخنرانی میکند و نصیحتهایی ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: از ناز و عشوههای تازهات مانند ماه، دور شو تا در دام نروم.
هوش مصنوعی: هر کس که در تن خود عیبها و نقصهایی دارد، مانند یک کتاب است که چندین خط از آن با سوراخهای بزرگ پر شده باشد. این نقصها باعث میشود به زیبایی و یکپارچگی او لطمه بزند.
هوش مصنوعی: مشغولی و شوق به کارهای مختلف، گاهی باعث میشود که فرد از خود بیخود شود و در نهایت، گرفتار مشکلاتی شود که از راههای نادرست ناشی میشوند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به خوشی و کامیابی برسد، باید از زنان خوب و با ویژگیهای مثبت بهره ببرد؛ چون در غیر این صورت، فرزندان او به خوبی و خوشی نخواهند بود.
هوش مصنوعی: به آن سو نروید و در این مسیر، بیشتر به فکر باشید که راه تنگی در پیش دارید.
هوش مصنوعی: این دختر مانند گلی زیباست، اما در حقیقت او هم از نظر رفتار و احساسات دچار نوسانات و مشکلات خاصی است که مشابه زنان در دوران قاعدگی میباشد.
هوش مصنوعی: معشوقی که به شدت بدخلق و سختگیر است، با مردم مانند کعبتین که شش رو دارند، رفتار میکند.
هوش مصنوعی: حرفی که دروغ و فریب در آن وجود دارد، مانند پرندهای است که در آشیانهای خراب و ویران زندگی میکند.
هوش مصنوعی: این شخص در هیچ قلبی سکونت ندارد و در دل کسی جایی ندارد.
هوش مصنوعی: از این موعظه بهرهمند شدم و به طرز زیرکانهای از آن مکان عبور کردم.
هوش مصنوعی: من به لطف و بخشش دیگری دست یافتم و دانش و ادب من به مرتبهای بالا و شایسته رسید.
هوش مصنوعی: محبوب با شخصیت و رفتار بدش، مانند قماربازی است که با دیگران مشکل دارد و رفتار او مانند کعبهای است که شش رو دارد؛ یعنی بسیار متغیر و غیرقابل پیشبینی است.
هوش مصنوعی: حرفی که دروغ است و زیبا به نظر میرسد، مانند پرندهای است که آشیانهاش ویران است.
هوش مصنوعی: هیچ جایی در دل یا ذهن او وجود ندارد؛ او در کاخی از عشق و احساسات جایی ندارد.
هوش مصنوعی: پس از اینکه از این نصیحت بهرهمند شدم، به طور عاقلانه از آنجا عبور کردم.
هوش مصنوعی: من دوباره از نعمت جدیدی بهرهمند شدم و در نتیجه، علم و ادب من افزایش یافته و به شکلی نیکوتر و آراستهتر درآمده است.
هوش مصنوعی: یک عالم دینی با قوت و استحکام سخن میگفت و بخشی از داستان پیوند و ارتباط را نقل میکرد.
هوش مصنوعی: گفتم اگر به لذت وصال دسترسی وجود دارد، پس آن مربوط به عمل و کار من است.
هوش مصنوعی: این عشق شبیه به پاییز است که در آن، برگها میریزند و درختان خالی میشوند، یا ممکن است اشارهای به مرگ و پایان زندگی داشته باشد.
هوش مصنوعی: در دل خود از مرگ خوشحالم، مانند کسی که به خاطر گناهی منحرف شده است و در نهایت از شرایطش کنار گذاشته شده.
هوش مصنوعی: حسرت من به خاطر این است که لبم به خاطر بوسهای که از او گرفتهام، آسیب دیده است.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به زبان کنایه به بیان کنم که این گریه من چه معنایی دارد، چون عمق و شدت آن بیشتر از توصیفهای ظاهری است.
هوش مصنوعی: من هرگز چنین ماهی زیبایی را که به صورت رخشیده و درخشان است، ندیدهام.
هوش مصنوعی: زندگی بدون وجود دوست، مانند نشانهای از درد و رنج است که در وسط یک مکان قرار دارد.
هوش مصنوعی: من به سخنان تو بسیار نیازمندم، مانند تشنگی که آب میخواهد. لطفاً درالهام کلامت دقت کن و از صحبتهای طولانی پرهیز کن.
هوش مصنوعی: راز دل من مانند دُرّهای نایاب است، این سخن ناگفتهای است که هنوز بیان نشده.
هوش مصنوعی: بویی که در این سخن وجود دارد، مانند نشانهای است که فاش کننده رازهاست.
هوش مصنوعی: زندگی من و غم عشق دوست به هم آمیخته شده، مانند دو حرف که در هم ادغام شدهاند و از هم جدا نیستند.
هوش مصنوعی: وقتی دل به محبوب علاقمند میشود، جدا شدن و وصل شدن به او برایش فرقی نمیکند.
هوش مصنوعی: در روزهایی که از هم دوریم و شبهایی که بیصدا میگذرد، تغییر خاصی در من ایجاد نمیشود، مثل اسمی که هیچگاه تغییر نمیکند.
هوش مصنوعی: من از حالا میدانم که در عشق به زیبایی و فریبندگی او چه احساسی دارم.
هوش مصنوعی: آینده وضعیت خاصی دارد که به طور قطع بر من تاثیر خواهد گذاشت، همانطور که گذشته نیز کاملاً مشخص و معلوم است.
هوش مصنوعی: از روزی که دوستانی پیدا کردم، ارتباطم با دیگران به حدی خوب و سازگار شده که همه چیز برایم راحت و خوشایند است.
هوش مصنوعی: من قصد دارم نوشتن را آغاز کنم، مانند زمانی که کلمات و جملات تغییر شکل میدهند و به کار میروند.
هوش مصنوعی: وقتی که قلبم سخن گفتن را آغاز کرد، به سمت گویندگان رفتم و شاداب شدم.
هوش مصنوعی: گاهی به صراحت و گاهی به کنایه درباره موضوع جبر و تفویض سخن گفته میشود.
هوش مصنوعی: من هم از این داستان خارج شدم، مانند میانهروانی که در آنجا قرار دارد.
هوش مصنوعی: در محفل آنها، دلم مانند گوهری ارزشمند فشرده شد و با اجازه و اعتماد، چنین سخن گفتم.
هوش مصنوعی: خوب نیست که تو، ای ناچیز، به این راحتی بیفتی. بهتر است بروی و از آن طرف بام استفاده کنی.
هوش مصنوعی: ما به عشق یار خود وابستهایم و در انتخابهای خود وادار به تصمیمگیری هستیم.
هوش مصنوعی: وقتی به آن قوم رسیدم، دوباره به خودم آمدم و با کسانی که منطقی و دانشمند بودند، شروع به گفتگو کردم.
هوش مصنوعی: مانند مرواریدی که از عمان به سفر میرود، من هم به سرزمین میزان رسیدم.
هوش مصنوعی: عاشقان به خاطر محبت و لطفی که بر من داشتند، داستانهای دلانگیزی را جستجو کردند.
هوش مصنوعی: به کسی گفتم که احساسات و افکارش را مهم بداند، حتی اگر به نتیجه خاصی نرسد.
هوش مصنوعی: این بیت به مقایسه دو چیز میپردازد. در آن اشاره شده که شکل و قامت ظاهری یک کودک میتواند نشانهی وقوع یک واقعه بزرگ و عظیم باشد. به عبارت دیگر، چیزهای کوچک و ظاهری گاهی میتوانند دلالت بر عواقب یا رویدادهای بزرگی داشته باشند که در آینده رخ خواهند داد.
هوش مصنوعی: این دو نفر، با آمدن به نزد صاحب، باعث ایجاد تغییرات و رونق در وضعیت دنیا شدند.
هوش مصنوعی: با این که چشمها در جستجوی شکلهایی تازه هستند، اما هرگز چیزی مانند این را ندیدهاند.
هوش مصنوعی: عاشق با معشوقش، در حالتی قرار دارد که نمیتوان او را با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد. ارتباط آنها فراتر از هر نوع رابطه معمولی است و بسیار عمیقتر و خاصتر است.
هوش مصنوعی: دل مثل پروانهای است که به شمع علاقمند است، اما این فاصله و جدایی ما ناشی از منع جمع و دوری از هم است.
هوش مصنوعی: در شب جدایی آن معشوق، نمیتوان به تنهایی از اشک و ناله دور بود.
هوش مصنوعی: وقتی بحث از منطق به پایان رسید، به باغ حکمت راه پیدا کردم.
هوش مصنوعی: به آن مکان خوشحال رفتیم با چند فرد خوشحال و شاداب.
هوش مصنوعی: ما گفتیم که در مورد وجود و ماهیت، هم چیزهایی پنهان و هم چیزهایی آشکار از جسم و شکل و ماده وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی یاد خاصیت و جوهر او افتادم، به یاد لذتهایی که در دهنش وجود داشت، افتادم.
هوش مصنوعی: وقتی صحبت از خط زیبایی شروع شد، دل من به خاطر غم و اندوه آن موضوع به هم ریخت.
هوش مصنوعی: گفتم بهتر است که نفس فرد زاهد و ریاضتکش همیشه از زر و زیور دوری کند و به آنها لسید نرود.
هوش مصنوعی: از این به بعد اگر بخواهی درباره این موضوع صحبت کنی، نهی شده و زشت است.
هوش مصنوعی: او گفت که دل تو بیغم و آرام است، من پاسخ دادم: "سکوت کن! این فقط یک خیال و امکانپذیر نیست."
هوش مصنوعی: گفت: ملال چیست و حال آن چگونه است؟ چه چیزهایی موجب ناراحتی و اندوه میشوند؟
هوش مصنوعی: گفتم مفهوم این نام چیست که در ارتباط با بینهایت جسم است؟
هوش مصنوعی: مسیر موفقیت به تلاش مستمر وابسته است و این مسیر برای تو حتماً صعودی خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی حق به زبان آمد و حقیقت آشکار شد، به من خردمند و روشنی بخش رسید.
هوش مصنوعی: زبان او مانند شمعی روشن و درخشان است که در نتیجه بیانش، نور و روشنی میافزاید.
هوش مصنوعی: طلوع صبح نمایانگر ظهور نخستین نور و درخشندگیهای دیگر است.
هوش مصنوعی: گفتم خوب است، اگر شب تاریک و پر از جهل تو باشد، این روشناییهای مختلف چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: در آن لحظه که صبح روشن میشود، همه چیز مانند خورشید یکی و روشنایی بخش میشود.
هوش مصنوعی: وجود انسان به خاطر نادانی و کجفهمیاش خالی و بیمحتواست، با اینکه در میان تاریکیها، نورهایی وجود دارند.
هوش مصنوعی: وقتی که صحبت از "تشریح" به میان آمد، بحث نیز شروع شد.
هوش مصنوعی: گفتم که برای عرفا علم و دانشی وجود ندارد که به پای علم قرآن برسد.
هوش مصنوعی: کسانی که دل در این راه دارند، از این در به دنبال درمان دردهای خود میگردند.
هوش مصنوعی: این گروه الکلام و عرفان را به وضوح و با شور و نشاط خاصی میرقصند، و نام آنها میتواند صوفی، نقطوی یا حروفی باشد.
هوش مصنوعی: مردان به مانند زنان رقص نمیکنند؛ زیرا رقص از مردان ناشی از نقص و کمبود گذشته است.
هوش مصنوعی: این گروه به نوعی از رقص میپردازند که به خاطر خلاقیت و نوآوری خود مشهور شدهاند و این رقص به صورت طبیعی و برخاسته از جوّ و فضای اطرافشان انجام میشود.
هوش مصنوعی: حضور در درگاه دادگری باعث شده است که او علیرغم ضعفهایش همیشه قدرت و قوت داشته باشد.
هوش مصنوعی: مورچهای که از کلام سلیمان شنید، داستان سوره ی نمل را به یادگار داشت.
هوش مصنوعی: هر سخنی که با طلا آراسته شده باشد، بر همه سخنها برتری دارد.
هوش مصنوعی: این روایت به سادگی از نام سورهها در قرآن به تو منتقل میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.