گنجور

 
واعظ قزوینی

این طرفه «سفینه »یی که در وی

کشتی کشتی قماش معنیست

گیرند بکف، چو اهل فضلش

چون کشتی نوح و، کوه جودیست

هر سوی ز اهل قال، بحثی

هر گوشه ز اهل حال، بزمیست

هر صفحه، ز قوت روح، خوانی

کزوی صد عمر میتوان زیست

هر سطر ز معنی روانبخش

جویی، از آب زندگانیست

الفاظ ز نکته های سیراب

هر یک صدفی پر از لآلیست

در پوست، چو گل نگنجد از شوق

پر بسکه زرنگ و معنیست

خود یک گل و، باغ و بوستانها

در هر ورقش، ولیک مخفیست

هر صفحه، ز شوخی معانی

چون پرده چشم مست لیلیست

تاریخ ملوک ملک فضل است

یا نسخه جمع و خرج گیتیست

گفتم تاریخ این سفینه:

«هی هی چه سفینه؟ بحر معنی است »!

 
sunny dark_mode