گنجور

 
واعظ قزوینی

منزل کناره کرده، ز راه عبور ما

صحرا به تنگ آمده از دست شور ما

از بس نمانده است ز ما هیچ در میان

یاران کنند غیبت ما در حضور ما

اشکم بدیده از دل پرسوز چون رسد؟

توفان چو شعله خشک شود در تنور ما

با داغ دل، چو لاله سراپا شکفته ایم

نتوان شناختن ز غم ما سرور ما

واعظ، گمان قوت دین گر بری بخویش

دل برگرفتنست ز خود سنگ زور ما

 
sunny dark_mode